پارت51
#پارت51
شیطونکِ بابا🥺💜
از پله ها اومد بالا و کنارم ایستاد و خواست دستشو بزاره پشت کمرم که ازش فاصله گرفتم
انگار فوبیای پسر گرفته بودم و از همشون میترسیدم ، سینا از این حرکتم تعجب کرد ولی چیزی نگفت
اما کیانا به موقع به دادم رسید و گفت:
+ شرمنده ما دیرمون شده باید زودتر بریم ، فعلا خدافظ
سینا سری تکون و کیانا دستمو کشید و باهم از پله ها پایین رفتم ،
+ حالا انقد تابلو بازی دربیار تا همه بفهمن یه مرگیت هست
_ وای دست خودم نیست واقعا ، اصن پسر میبینم استرس میگیرم
کیانا آهی کشید و سکوت کرد ، تا خونشون اسنپگرفتیم و تمام مدت از پنجره به بیرون خیره بودم و فکر افراز از سرم بیرون نمیرفت
خدایا چرا نمیتونم از ذهنمپاکش کنم؟؟؟ سرم گیج میرفت دیگه از بس بهش فکر کرده بودم
نزدیکای خونشون بودیم که کیانا زد به پهلوم و آروم دمگوشم پچ زد:
+ نبینم ناراحت باشیا ، خودم حسابشو میرسم
_ هه آخه چجوری؟؟
+ چه میدونم ، یجوری باهاش دوست میشم بعدش ولش میکنم شکست عشقی بخوره
پوکر فیس نگاش کردم و گفتم:
_ واقعا فک کردی انقد خره؟؟ اون هیولایی که من دیدم خیلی زرنگ تر از این حرفاس
+ باشه حالا فکرشو نکن ، امشب یه نقشه ای میچینیم بالاخره
سری تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم ، هرجور شده باید از افراز انتقاممیگرفتم و تنها هدفم تو زندگی همین بود فعلا.....
شیطونکِ بابا🥺💜
از پله ها اومد بالا و کنارم ایستاد و خواست دستشو بزاره پشت کمرم که ازش فاصله گرفتم
انگار فوبیای پسر گرفته بودم و از همشون میترسیدم ، سینا از این حرکتم تعجب کرد ولی چیزی نگفت
اما کیانا به موقع به دادم رسید و گفت:
+ شرمنده ما دیرمون شده باید زودتر بریم ، فعلا خدافظ
سینا سری تکون و کیانا دستمو کشید و باهم از پله ها پایین رفتم ،
+ حالا انقد تابلو بازی دربیار تا همه بفهمن یه مرگیت هست
_ وای دست خودم نیست واقعا ، اصن پسر میبینم استرس میگیرم
کیانا آهی کشید و سکوت کرد ، تا خونشون اسنپگرفتیم و تمام مدت از پنجره به بیرون خیره بودم و فکر افراز از سرم بیرون نمیرفت
خدایا چرا نمیتونم از ذهنمپاکش کنم؟؟؟ سرم گیج میرفت دیگه از بس بهش فکر کرده بودم
نزدیکای خونشون بودیم که کیانا زد به پهلوم و آروم دمگوشم پچ زد:
+ نبینم ناراحت باشیا ، خودم حسابشو میرسم
_ هه آخه چجوری؟؟
+ چه میدونم ، یجوری باهاش دوست میشم بعدش ولش میکنم شکست عشقی بخوره
پوکر فیس نگاش کردم و گفتم:
_ واقعا فک کردی انقد خره؟؟ اون هیولایی که من دیدم خیلی زرنگ تر از این حرفاس
+ باشه حالا فکرشو نکن ، امشب یه نقشه ای میچینیم بالاخره
سری تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم ، هرجور شده باید از افراز انتقاممیگرفتم و تنها هدفم تو زندگی همین بود فعلا.....
۳.۵k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.