پارت

#پارت196

با تکان های دستی ، پتو را از روی صورتش کشید و با صدای خواب آلود و خماری گفت :

_هااااااااان ؟

گلی دستپاچه و با نگرانی گفت :

_ببخشید خانوم هرچی صداتون کردم جواب ندادید ، مجبور شدم تکونتون بدم.

عاطفه چرخید و روی شکم خوابید .

_خب حالا بگو چیکار داشتی؟!

+خانوم ، مامانتون زنگ زدن ، گفتن که آقا بهرام قراره بیاد اینجا ببینتون!

عاطفه سریع ، سرجایش نشست و موهایش را از صورتش کنار زد.

_بابام داره میاد اینجاااااا؟؟

+بله خانوم !

آب دهانش را قورت داد و از تختش پایین آمد.

_اون حتما راه گم کرده .

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت197 تند و سریع ، پله ها را پایین آمد.به آخرین پله که رس...

#پارت198 بهرام ، تردید را کنار گذاشت و به سمت عاطفه قدم بردا...

#پارت195_خوابیدی؟!کمی مکث کرد و تایپ کرد:+نه بیدارم !_مزاحم ...

#پارت193_باز اومده پیشت از من شکایت کرده؟!نمیدونم چرا فک میک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط