دست من نیست

دستِ من نیست
این خـطوط گیج که
زیباییِ تنت را سیاه قلم کشیده‌اند،
شرِ تمام منطق‌ها را
از سرِ شک‌هایم کم می‌کنند..

لکنت می‌گیرم در انحنای اندامی که
زیر پای احساسم می‌نشیند و
مرا هوایی می‌کند که
بوسه‌هایم را در تو بکارم تا
از لبانت آرامش درو کنم..

که به اعتبارِ تو،
بی‌اعتنا به شب می‌شوم و
و می‌مانم تا بوقِ سگ ولگردی در پس‌کوچه‌های آغوشت..
که کورمال کورمال راهم را
از میان سر به هواییِ سینه‌هایت تا
سر به زیریِ نگاهت پیدا کنم..

در خطوط تنت خیره می‌شوم و
از نگاهِ مخمورت سیاه مست.. و
شعر را در ذهنم آنقدر دست دست می‌کنم، که....
.
.
بگذار این شعر هم
به تعویق بیافتد تا زمانی که بتوان
از لکنتِ احساسم روی زیبایی تو
یک مثنویِ معنوی سرود..

#حمیدرضا_هندی
کپی و بازنشر بدون ذکر نام، بی‌انصافی در حق نویسنده است..


#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۶)

گلدان کوچکی برایم خرید.نمیدانم چرا،اما خیلی گشت تا آن چیزی ک...

یادت هست؟همیشه میگفتیاخر یک روز یک عالمه از این"خرمایی هایِ ...

و تنها که شدی ...بارت را میریزی در یک کوله سبز،تمام هر چه که...

سال ها گذشت ،ما به هم نرسیدیم....جای تو اما زنی همراه من است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط