عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۱۸
شوگو: اون شب مست بودم ، نمیدونستم دارم چیکار میکنم . من واقعا دوستت دارم ، توی این مدت که از هم جدا بودیم بهم خیلی سخت گذشت لطفا فقط یه فرصت
آیومی:اما تو مرگ چویا رو هم صحنه سازی کردی،نمیدونی توی اون مدت دازای چقدر حالش بد بود
شوگو: اون موقع هم مامانم بهم گفت چویا برای دازای خوب نیست ، مامانم هیچ احساسی نسبت به دازای نداره و از همون بچگی دازای، میخواست که اون یک فرد بی احساس باشه ولی با اومدن چویا ، دازای عاشقش شد . مامانم نتونست اینو تحمل کنه و ازم خواست که چویا رو بدزدم و بکشمش ولی چویا رو نکشتم و قایمش کردم تا مامانم هم کاری بهش نداشته باشه
آیومی:اوه نمیدونستم ، چرا باید دازای بی احساس میموند؟
شوگو: بخاطر اینکه مامانم فکر می‌کنه دازای اینطوری بدون ضعفه و بی نقصه ولی با وجود چویا الان ضعف داره
آیومی: امکان داره دوباره بیاد دنبالشون؟
شوگو: فعلا قانعش کردم فک نکنم دیگه کاری بهشون داشته باشه
آیومی: خوبه ، درضمن این باعث نمیشه قبولت کنم
شوگو: لطفا ، فقط یه فرصت بهم بده
ساکت شد و چند دقیقه ای داشت فکر میکرد
آیومی: باشه اینبار و قبول میکنم ، ولی اگه دوباره اینکار هارو بخوای بکنی برای همیشه از دستم میدی
خوشحال آیومی رو بغل کردم و لb هاش رو دوباره بوسیدم اونم همراهیم کرد. ازش جدا شدم
شوگو: خیلی دلم برات تنگ شده بود
آیومی: منم
شوگو: یعنی هنوز دوستم داری ؟
آیومی: آره ، بریم داخل
شوگو: بریم
دیدگاه ها (۷)

عشق جاودان پارت۱۲٠ویو مادر بزرگ نگاه هاشونو به هم میدیدم که...

عشق جاودانپارت ۱۱۹ویو چویاآیومی و شوگو برگشتن . آیومی با شوگ...

عشق جاودان پارت۱۱۷ شوگو کنار آیومی نشست و منم رفتم کنار چویا...

عشق جاودان پارت۱۱۶ایومی: داره میاد، دازای میشه کمکم کنی که ...

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

HENTAI :: SUKUKU

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط