پارت

(پارت۱)
(ات، جیمین، و دوستای دانشگاه ات، دوست صمیمی ات لیا، اجوما)

ویو ات
راستش اول نمیخاستم با بچه ها برم جنگل ولی خب جیمین این اواخر خیلی باهام سرد شده بود اولش گفتم شاید خستس چون جدیدا خیلی کارمی کنه ولی چند وقت پیش باهم دعوامون شد از اون شب به بعد همش دعوا میکردیم و جیمین کتکم میزد تصمیم گرفتم با دوستام که قراره برن جنگل منم برم شاید جیمین ازم خسته شده  ی ساک برداشتم قرار بود یک هفته بمونیم چون بچه ها جایی رو پیدا نکردن که 5تا اتاق داشته باشه و بشه چند روز موند و فقط میشد یک هفته بمونیم توی ساکم چند دست لباس برداشتم و وسایل روتینم بعدش رفتم دسشویی کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون که دیدم جیمین روی مبل خوابیده نمیخاستم پتو روش بندازم ولی خب دلمم نمیخاست سرما بخوره رفتم ی پتو انداختم روش و بعد رفتم تو اتاقمو خوابیدم
(صبح)
ویو جیمین
دیدم ات تو اتاقش خوابیده منم گشنم نبود.....
(خوبه؟؟؟)
دیدگاه ها (۹)

( پارت2)ی قهوه خوردمو رفتم سر کارات: بیدار شدم ازاجوما پرسید...

(پارت6)جیمین :  من میرم سرکار شب شاید دیر بیام ات:  بری دیگه...

(پارت10)کوک: چی؟ چراااااا ات من بدون تو میمیرم نمیتونم ات لط...

(پارت9)ویو ات صبح بلند شدم دلم خیلی درد میکرد کوک هم خونه نب...

نام فیک: عشق مخفیPart: 42فلش بک به یک هفته بعد*ویو ات*توی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط