Part117
#Part117
گوشیش زنگ خورد_الوهممم خبع باشه+عاعاانگار نقشتون باشکست مواجه شدهمتون الان تویه دست مااسیرین اها راستی ازم پرسیدی میخوام به چی برسم پس بزارجوابتوبدم من ن اون قراره برسه به پشت سرم اشاره کردوقتی برگشتم ازتعجب دهنم بازمونداین چرااخه چرازودترنفهمیدم+تووو رستا:جونیورسایس_اره خشگلم سلام پسرعمو اوضاع رواله جونی:اره افرین دنییل رستا:چراعوضی چرااینکاروکردی چراباهامون بازی کردی مگه چیکارت کرده بودیم جونی:تونه اون این اقایه جئون +چراچرت میگی من اصلا توروتاقبل از بستن قراردادندیده بودم جونی:درسته منوندیده بودی ولی دوست دخترموچرا+دوست دخترت کیه چه ربطی داره که این بازیاروراه بندازی که یهوبادادگفت:ربطی نداره تاوقتی که دلشوببریو به خاطرتوبخوادکه ازمن ازکشورش حتی شده قاچاقی بره اونم باپولی که ازبابام گرفته بودتااززندگیه من بره ربطی نداره تاوقتی که خبرکشته شدنشوبهم بدن ربطی نداره تاوقتی که چند ساله تمام رویه دریاها دنباله یه نشونه ازش بگردی رستا:توچیکارکردی جونگکوک+من کاری نکردم نمیدونم داره چیومیگه جونی:یاسمین یه دخترترک که تویه امریکا زندگی میکردیه روزتویه خیابون دیدتت چون فنت بودامدسمتت توام باهاش عکس گرفتیوامضادادی بهش وبه غیرازاون کلی باهاش حرف زدیوحتی بهش گفتی دوست پسرش اگه اذیتش میکنه ولش کنه چون انقدخشگل هست که خیلیا براش جون میدن حتی گفتی تاوقتی ارمیی دوست دخترمنی کسیم حق نداره اذیتت کنه اونم ازرویه بچگیو سادگیش حرف توروباورکردازاون روز به بعدهمه فکرو ذکرش تووحرفات بودهرجا میرفتیم ازتو تعریف میکرداصلا منو نمیدیدباهام سردشده بودهمنجوربودتاوقتی که بابام بهش پیشنهادپول داداونم ازخداخواسته قبول کردکه بیادکره یاسمین تنها کسی بودکه کنارش ارامش داشتم+اخه من ازکجابایدمیدونستم که باورمیکنه من فقط داشتم باهاش شوخی میکردم چون گفته بودتاالان ناراحت بودم ولی توروکه دیدم خوب شدم گفتم چیشده گفت بادوست پسرم دعواکردم منم اینجوری بهش دلداری دادم جونی:به نظرت زندگیه ادما شوخیه که بایه دختربچه نوزده ساله که احساسی عمل میکنه همچین شوخی بکنی الان ده ساله ازاون زمان میگذره ده سال ازعمرمن میگذره ولی هنوزم دردش مثله همون زمانه جایه زخمش هنوزم تازس رستا:من درکت میکنم میدونم خیلی درد داره ولی خب حالا که گذشته میخوای انتقام چیوبگیری ساده بودن دوست دخترتویا حرفایی که جونگکوک فقط برایه دلداری دادن دوست دخترت زده هاجونی:ن میخوام انتقام ده سال عذاب کشیدن خودم ازش بگیرم میخوام باتوام شروع کنم دوست دارم دردی که کشیدموجونگکوکم تجربش کنه اسلحروگرفت طرف رستاکه قلبم برایه ثانیه وایساد یهوباصدایه بلندگفتم
گوشیش زنگ خورد_الوهممم خبع باشه+عاعاانگار نقشتون باشکست مواجه شدهمتون الان تویه دست مااسیرین اها راستی ازم پرسیدی میخوام به چی برسم پس بزارجوابتوبدم من ن اون قراره برسه به پشت سرم اشاره کردوقتی برگشتم ازتعجب دهنم بازمونداین چرااخه چرازودترنفهمیدم+تووو رستا:جونیورسایس_اره خشگلم سلام پسرعمو اوضاع رواله جونی:اره افرین دنییل رستا:چراعوضی چرااینکاروکردی چراباهامون بازی کردی مگه چیکارت کرده بودیم جونی:تونه اون این اقایه جئون +چراچرت میگی من اصلا توروتاقبل از بستن قراردادندیده بودم جونی:درسته منوندیده بودی ولی دوست دخترموچرا+دوست دخترت کیه چه ربطی داره که این بازیاروراه بندازی که یهوبادادگفت:ربطی نداره تاوقتی که دلشوببریو به خاطرتوبخوادکه ازمن ازکشورش حتی شده قاچاقی بره اونم باپولی که ازبابام گرفته بودتااززندگیه من بره ربطی نداره تاوقتی که خبرکشته شدنشوبهم بدن ربطی نداره تاوقتی که چند ساله تمام رویه دریاها دنباله یه نشونه ازش بگردی رستا:توچیکارکردی جونگکوک+من کاری نکردم نمیدونم داره چیومیگه جونی:یاسمین یه دخترترک که تویه امریکا زندگی میکردیه روزتویه خیابون دیدتت چون فنت بودامدسمتت توام باهاش عکس گرفتیوامضادادی بهش وبه غیرازاون کلی باهاش حرف زدیوحتی بهش گفتی دوست پسرش اگه اذیتش میکنه ولش کنه چون انقدخشگل هست که خیلیا براش جون میدن حتی گفتی تاوقتی ارمیی دوست دخترمنی کسیم حق نداره اذیتت کنه اونم ازرویه بچگیو سادگیش حرف توروباورکردازاون روز به بعدهمه فکرو ذکرش تووحرفات بودهرجا میرفتیم ازتو تعریف میکرداصلا منو نمیدیدباهام سردشده بودهمنجوربودتاوقتی که بابام بهش پیشنهادپول داداونم ازخداخواسته قبول کردکه بیادکره یاسمین تنها کسی بودکه کنارش ارامش داشتم+اخه من ازکجابایدمیدونستم که باورمیکنه من فقط داشتم باهاش شوخی میکردم چون گفته بودتاالان ناراحت بودم ولی توروکه دیدم خوب شدم گفتم چیشده گفت بادوست پسرم دعواکردم منم اینجوری بهش دلداری دادم جونی:به نظرت زندگیه ادما شوخیه که بایه دختربچه نوزده ساله که احساسی عمل میکنه همچین شوخی بکنی الان ده ساله ازاون زمان میگذره ده سال ازعمرمن میگذره ولی هنوزم دردش مثله همون زمانه جایه زخمش هنوزم تازس رستا:من درکت میکنم میدونم خیلی درد داره ولی خب حالا که گذشته میخوای انتقام چیوبگیری ساده بودن دوست دخترتویا حرفایی که جونگکوک فقط برایه دلداری دادن دوست دخترت زده هاجونی:ن میخوام انتقام ده سال عذاب کشیدن خودم ازش بگیرم میخوام باتوام شروع کنم دوست دارم دردی که کشیدموجونگکوکم تجربش کنه اسلحروگرفت طرف رستاکه قلبم برایه ثانیه وایساد یهوباصدایه بلندگفتم
۴.۶k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.