پارت ۲۳۶ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۲۳۶#آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
خندیدم و گفتم :
_آراز ؟ داری واسه بابا بزرگت شعر می خونی؟
رز سرخ رو پر پر کردم و گفتم:
_نمی خواستم .. نمی خواستم پسرم بدونه گذشته امو .. نمی خواستم بشناسه تو رو .. آره نمی خواستم اما نشد .. مثه تموم وقتایی که گفتم دیگه نمی بخشمت و بخشیدمت! دست خودم نیست .. هر کار کنم همون عشق اولمی .. آدم اولین عشقشو که نمی تونه فراموش کنه بابا.. توام هر چقدر زخم زدی به من به قول شاعر " زخم نشد جوانه زد"! توام واسه من دقیقا همین بودی.. باورت می شه بابا؟ من مادر شدم و تو پدربزرگ.. ای کاش زنده بودی .. تو با بجه ها خیلی مهربون بودی .. اگه بودی نمی ذاشتی آب توی دل آرازم تکون بخوره .. شک ندارم .. ای کاش بودی .. بچه دار شدم ولی یه چیزی کمه.. یه چیزی که نه ، خیلی چیزا! اینکه تو بغلش کنی و محکم ببوسیش و براش خوراکی و اسباب بازی های بی مناسبت بگیری.. اینکه زنگ در خونمو بزنی و آراز با خوشحالی درو باز کنه و بگه : بابابزرگه ! اما نیستی .. نیستی و نبودنت تا ابد توی چشمه .. نبودنت بدترین انتقام بود واسم بابا.. منم دختر خوبی نبودم واست اما اینکه هر چی تجربه می کنم کمه اینکه هر چی بدست میارم ناقص و کمه .. آره تو توی همه ی اتفاقای بد زندگیم جا موندی و حالا توی روزای خوبم جات خیلی خالیه .. خیلی که می گم یعنی بی اندازه یعنی نمی تونی تصور کنی که چقدر .. ! بابا .. آراز چشم و ابروش به من رفته .. درست عین چشم و ابروی من که شبیه چشم و ابروی تو بود.. بابا؟ چرا انقدر زود تنهام گذاشتی؟ لحظه ای که برای اولین بار صدای آراز توی گوشم خورد و لحظه ای بعدش از درد غش کردم و وقتی به هوش اومدم می دونی چی دلم خواست؟اینکه مثل روزی که نازنین به دنیا اومد و رفتیم گل گرفتیم واسش .. دلم خواست واسه آرازم گل بگیری و بیای ملاقات اولین دختر و نوه ات..اما نبودی و نبودنت بدجور تو چشم می زد ..روزی که عقد کردم و نبودی که ازت اجازه بگیرم تموم وجودم خالی شد از همه چیز .. شب عروسیم با اینکه به عشقم رسیده بودم اما انقدر نبودنت بد به قلبم زخم زد که اون شب نصف اشکای من بخاطر نبودنت تو بود .. کاش نمی رفتی .. یا بعد ابنکه آراز بدنیا میومد .. بعد اینکه بغلش کردی و حسابی چلوندیش.. بعد اینکه برا خونه بخت رفتن من دلتنگ شدی.. اما رفتی.. کفره ولی خدا حق نداشت آرزو هامو بدون تو واسم برآورده کنه!
صورتم خیس اشک بود .. با دستمال صورتمو پاک کردم و با دیدن سایه ای که روی سنگ قبر افتاد برگشتم و با دیدنش جا خوردم.
از جام بلند شدم و با بهت به نیما زل زدم :
_نیما؟
لبخند آرامش بخشی بهم زد .. جلو اومد و درست کنارم ایستاد.
سرم و انداختم زیر و گفتم :
_نتونستم نیام..
_همونی که ازت انتظار داشتمو انجام دادی..!
متعجب نگاهش کردم و گفتم:
_یعنی کار درستی کردم؟
_معلومه
#نظر
#جذاب #عاشقانه #شیک #خاص #زیبا #عکس_نوشته #جذابَ #لاکچری #BEAUTIFUL #music #Wantons
خندیدم و گفتم :
_آراز ؟ داری واسه بابا بزرگت شعر می خونی؟
رز سرخ رو پر پر کردم و گفتم:
_نمی خواستم .. نمی خواستم پسرم بدونه گذشته امو .. نمی خواستم بشناسه تو رو .. آره نمی خواستم اما نشد .. مثه تموم وقتایی که گفتم دیگه نمی بخشمت و بخشیدمت! دست خودم نیست .. هر کار کنم همون عشق اولمی .. آدم اولین عشقشو که نمی تونه فراموش کنه بابا.. توام هر چقدر زخم زدی به من به قول شاعر " زخم نشد جوانه زد"! توام واسه من دقیقا همین بودی.. باورت می شه بابا؟ من مادر شدم و تو پدربزرگ.. ای کاش زنده بودی .. تو با بجه ها خیلی مهربون بودی .. اگه بودی نمی ذاشتی آب توی دل آرازم تکون بخوره .. شک ندارم .. ای کاش بودی .. بچه دار شدم ولی یه چیزی کمه.. یه چیزی که نه ، خیلی چیزا! اینکه تو بغلش کنی و محکم ببوسیش و براش خوراکی و اسباب بازی های بی مناسبت بگیری.. اینکه زنگ در خونمو بزنی و آراز با خوشحالی درو باز کنه و بگه : بابابزرگه ! اما نیستی .. نیستی و نبودنت تا ابد توی چشمه .. نبودنت بدترین انتقام بود واسم بابا.. منم دختر خوبی نبودم واست اما اینکه هر چی تجربه می کنم کمه اینکه هر چی بدست میارم ناقص و کمه .. آره تو توی همه ی اتفاقای بد زندگیم جا موندی و حالا توی روزای خوبم جات خیلی خالیه .. خیلی که می گم یعنی بی اندازه یعنی نمی تونی تصور کنی که چقدر .. ! بابا .. آراز چشم و ابروش به من رفته .. درست عین چشم و ابروی من که شبیه چشم و ابروی تو بود.. بابا؟ چرا انقدر زود تنهام گذاشتی؟ لحظه ای که برای اولین بار صدای آراز توی گوشم خورد و لحظه ای بعدش از درد غش کردم و وقتی به هوش اومدم می دونی چی دلم خواست؟اینکه مثل روزی که نازنین به دنیا اومد و رفتیم گل گرفتیم واسش .. دلم خواست واسه آرازم گل بگیری و بیای ملاقات اولین دختر و نوه ات..اما نبودی و نبودنت بدجور تو چشم می زد ..روزی که عقد کردم و نبودی که ازت اجازه بگیرم تموم وجودم خالی شد از همه چیز .. شب عروسیم با اینکه به عشقم رسیده بودم اما انقدر نبودنت بد به قلبم زخم زد که اون شب نصف اشکای من بخاطر نبودنت تو بود .. کاش نمی رفتی .. یا بعد ابنکه آراز بدنیا میومد .. بعد اینکه بغلش کردی و حسابی چلوندیش.. بعد اینکه برا خونه بخت رفتن من دلتنگ شدی.. اما رفتی.. کفره ولی خدا حق نداشت آرزو هامو بدون تو واسم برآورده کنه!
صورتم خیس اشک بود .. با دستمال صورتمو پاک کردم و با دیدن سایه ای که روی سنگ قبر افتاد برگشتم و با دیدنش جا خوردم.
از جام بلند شدم و با بهت به نیما زل زدم :
_نیما؟
لبخند آرامش بخشی بهم زد .. جلو اومد و درست کنارم ایستاد.
سرم و انداختم زیر و گفتم :
_نتونستم نیام..
_همونی که ازت انتظار داشتمو انجام دادی..!
متعجب نگاهش کردم و گفتم:
_یعنی کار درستی کردم؟
_معلومه
#نظر
#جذاب #عاشقانه #شیک #خاص #زیبا #عکس_نوشته #جذابَ #لاکچری #BEAUTIFUL #music #Wantons
۱۴.۱k
۱۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.