کیمیاگر
#کیمیاگر
#قسمت_هفتم
⭐️ پرحرف بود و انگار سال ها است با کسی حرف نزده و حالا گیرش آورده بود و تمام سوراخ سمبه های خانه را نشانش می داد.
✨ در زیر خانه، سردابی بزرگ بود که با دالان های خنک کننده ی هوا، اتاق ها را در گرمای تابستان خنک می کرد.
✨ خانه یک مستطیل بزرگ بود با دوازده اتاق بزرگ تو در تو که بعضی از اتاق ها به هم راه داشتند.
✨ ساریه بیشتر وقتش را در مطبخ می گذراند و بیشتر مشغول پخت و پز نان بود.
⚪️ ارباب دوست ندارد کسی بفهمد، اما حالا زندگی اش با قرض می چرخد. به بیشتر کاسبان بازار بدهکار است. توان بریدن و ساختن چوب را ندارد و با فروش نان ها زندگی می گذراند.
🕰 با این که آن روز، بار عام خلیفه بود...
⭐️ و مطابق رسم، معمولا در این روز هر کس که با خلیفه کار داشت، می توانست او را ببیند، اما هیچ کس جز جابر و نورا را به قصر راه ندادند. آن هم با وساطت و پیغام و پسغام وزیر...
✨ جابر با خودش می اندیشید که پس از طی دوره های متلاطم از زندگی، تازه تازه داشت آرامشی نسبی به زندگی اش باز می گشت؛ که حالا با دست خودش، با پای خودش، پاره ی قلبش را به قصر هارون می برد!
✨ همین جور که داشتند از پله های قصر بالا می رفتند، جابر با خود فکر می کرد که آیا نورا با من بازخواهد گشت؟
✨ دور تا دور قصر، و نیز در میان قصر با فاصله هایی منظم، مشعل ها می سوخت و نور می پراکند. از وسط سقف تالار چلچراغی عظیم آویخته بودند که شمع ها در میان آن روشنایی می داد.
⭐️ تخت خلیفه که روی سکویی بلندتر از کف تالار قرار داشت، با شکوه جلوه می کرد؛ تختی چوبی، آراسته با هزاران قطعه جواهر و زیور آلات.
✨ نگهبانان در طبقه ی فوقانی قصر، تالار را تحت نظر داشتند.
✨ خلیفه با جماعتی از درباریان و غلامان و کنیزان خاص، از دری که پشت تخت بود، وارد شد.
✨ یک دست سیاهپوش، با عبایی مشکی و حاشیه های طلایی گلدوزی شده، و عمامه ای سیاه که با قطعات زر و زیور آراسته بود.
✨ هارون بی سلام و بی کلام، نگاهی به قد و بالای نورا انداخت و او را از نظر گذراند و گفت:
🌏 نامت چیست دختر؟
✨ نورا با صدایی استوار و محکم گفت:
🟡 نورا... آقا.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
#قسمت_هفتم
⭐️ پرحرف بود و انگار سال ها است با کسی حرف نزده و حالا گیرش آورده بود و تمام سوراخ سمبه های خانه را نشانش می داد.
✨ در زیر خانه، سردابی بزرگ بود که با دالان های خنک کننده ی هوا، اتاق ها را در گرمای تابستان خنک می کرد.
✨ خانه یک مستطیل بزرگ بود با دوازده اتاق بزرگ تو در تو که بعضی از اتاق ها به هم راه داشتند.
✨ ساریه بیشتر وقتش را در مطبخ می گذراند و بیشتر مشغول پخت و پز نان بود.
⚪️ ارباب دوست ندارد کسی بفهمد، اما حالا زندگی اش با قرض می چرخد. به بیشتر کاسبان بازار بدهکار است. توان بریدن و ساختن چوب را ندارد و با فروش نان ها زندگی می گذراند.
🕰 با این که آن روز، بار عام خلیفه بود...
⭐️ و مطابق رسم، معمولا در این روز هر کس که با خلیفه کار داشت، می توانست او را ببیند، اما هیچ کس جز جابر و نورا را به قصر راه ندادند. آن هم با وساطت و پیغام و پسغام وزیر...
✨ جابر با خودش می اندیشید که پس از طی دوره های متلاطم از زندگی، تازه تازه داشت آرامشی نسبی به زندگی اش باز می گشت؛ که حالا با دست خودش، با پای خودش، پاره ی قلبش را به قصر هارون می برد!
✨ همین جور که داشتند از پله های قصر بالا می رفتند، جابر با خود فکر می کرد که آیا نورا با من بازخواهد گشت؟
✨ دور تا دور قصر، و نیز در میان قصر با فاصله هایی منظم، مشعل ها می سوخت و نور می پراکند. از وسط سقف تالار چلچراغی عظیم آویخته بودند که شمع ها در میان آن روشنایی می داد.
⭐️ تخت خلیفه که روی سکویی بلندتر از کف تالار قرار داشت، با شکوه جلوه می کرد؛ تختی چوبی، آراسته با هزاران قطعه جواهر و زیور آلات.
✨ نگهبانان در طبقه ی فوقانی قصر، تالار را تحت نظر داشتند.
✨ خلیفه با جماعتی از درباریان و غلامان و کنیزان خاص، از دری که پشت تخت بود، وارد شد.
✨ یک دست سیاهپوش، با عبایی مشکی و حاشیه های طلایی گلدوزی شده، و عمامه ای سیاه که با قطعات زر و زیور آراسته بود.
✨ هارون بی سلام و بی کلام، نگاهی به قد و بالای نورا انداخت و او را از نظر گذراند و گفت:
🌏 نامت چیست دختر؟
✨ نورا با صدایی استوار و محکم گفت:
🟡 نورا... آقا.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
۳۲.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.