کیمیاگر
#کیمیاگر
#قسمت_هفتم
⚪️ این جا زمانی غلامان و کنیزان درهم می لولیدند و ارباب را آماده می کردند برای سفری دیگر.
⚪️ هر چند ارباب در مدینه ساکن بود، ولی در این خانه همیشه به روی شیعیانی که به بغداد می آمدند، باز بود و هر گاه که ارباب در بغداد بود، شیعیان در این جا جمع می شدند و دیدار تازه می کردند.
⭐️ یونس غرق سکوت بود، برخاست. آمد کنار پنجره و زل زد به حوض میان حیاط. از شنیدن این حرف ها خوشش می آمد. پر چانگی های ساریه، برایش شیرین بود.
⚪️ ارباب آن روزها مدام به تبع جعفر صادق، حاصل کار و دست رنجش را کنیز و غلام می خرید، تربیتشان می کرد و بعد آزادشان می کرد.
⚪️ کمک می کرد زندگیشان سر و سامان پیدا کند. نورا اما سال ها است که نخواسته با وجود فقر جابر، او را رها کند.
🟤 جعفر صادق مگر جز معلمی، کار دیگری هم داشت؟
⭐️ ساریه لبخندی زد و گفت:
⚪️ امام فقط از دست رنجش، روزی می خورد. مزرعه داشت و خودش کشاورزی می کرد. گاهی هم چوب درختانش را خودش می برید و می فروخت.
✨ زمان به کندی می گذشت و یونس دیگر تاب ماندن زیر سقف اتاق را نداشت.
✨ محل زندگی نورا، در یکی از اتاق های کناری خانه بود که روی تاقچه ی آن پر بود از کتاب.
✨ در گوشه ای از اتاق هم میزی چوبی با قلمدان و دوات و برگ هایی از کاغذ و پوست در کنارش دیده می شد.
✨ این ها را ساریه ی بد خلق مهربان در غیبت صاحب خانه، نشان یونس داد.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
#قسمت_هفتم
⚪️ این جا زمانی غلامان و کنیزان درهم می لولیدند و ارباب را آماده می کردند برای سفری دیگر.
⚪️ هر چند ارباب در مدینه ساکن بود، ولی در این خانه همیشه به روی شیعیانی که به بغداد می آمدند، باز بود و هر گاه که ارباب در بغداد بود، شیعیان در این جا جمع می شدند و دیدار تازه می کردند.
⭐️ یونس غرق سکوت بود، برخاست. آمد کنار پنجره و زل زد به حوض میان حیاط. از شنیدن این حرف ها خوشش می آمد. پر چانگی های ساریه، برایش شیرین بود.
⚪️ ارباب آن روزها مدام به تبع جعفر صادق، حاصل کار و دست رنجش را کنیز و غلام می خرید، تربیتشان می کرد و بعد آزادشان می کرد.
⚪️ کمک می کرد زندگیشان سر و سامان پیدا کند. نورا اما سال ها است که نخواسته با وجود فقر جابر، او را رها کند.
🟤 جعفر صادق مگر جز معلمی، کار دیگری هم داشت؟
⭐️ ساریه لبخندی زد و گفت:
⚪️ امام فقط از دست رنجش، روزی می خورد. مزرعه داشت و خودش کشاورزی می کرد. گاهی هم چوب درختانش را خودش می برید و می فروخت.
✨ زمان به کندی می گذشت و یونس دیگر تاب ماندن زیر سقف اتاق را نداشت.
✨ محل زندگی نورا، در یکی از اتاق های کناری خانه بود که روی تاقچه ی آن پر بود از کتاب.
✨ در گوشه ای از اتاق هم میزی چوبی با قلمدان و دوات و برگ هایی از کاغذ و پوست در کنارش دیده می شد.
✨ این ها را ساریه ی بد خلق مهربان در غیبت صاحب خانه، نشان یونس داد.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
۳۳.۲k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.