چندپارتی فیک:وقتی باهم دعوا کردید و بعد از مدت ها همدیگر
چندپارتی فیک:وقتی باهم دعوا کردید و بعد از مدت ها همدیگر را میبینید...
part²
کارکنانسر را خواستند چون رئیس کلابه
و اون هم رفت
و دوباره تنها شدی
داشتی نوشیدنی میخوردی و تصمیم گرفتی که یه نگاهی به دور برت بندازی
داشتی به دوربرت نگاه میکردی که به پشت سرت نگاه کردی و کسی را پشت سرت دیدی که خیلی شکه شدی
دوستپسرت بود
با استایل کاملا مشکی
[(لباس دوست پسرت؛اسلاید²)]
اون روی میز پشت سرت نشسته بود که ازت فاصله داشت
روی مبل نشسته بود و میز جلوش بود
یه لیاقت الکل دستش بود و داشت میخورد و بهت نگاه میکرد
نگاهش پُر از اعصبانیت و خشم بود، اخم کرده بود و بهت زل زده بود
تو همونطور بهش شُکه شده نگاه میکردی
بعد از هشت ماه دیدیش و انتظار نداشتی که همچین جایی ببنیش
داشتی نگاش میکردی که رئیس کلاب همون پسره برگشت پیشت نشست
و وقتی که دید داری به پشت سرت نگاه میکنی نگاه کرد
اون عکس دوست پسرت رو دیده بود ولی دوست پسرت،پسره رو نمیشناخت
پسر وقتی که دید دوست پسرت داره با اعصبانیت نگات میکنه دم گوشت بهت گفت...
"معلومه که به کمکم احتیاج داری"
Y/N:"چی؟"
"فکر نکنم به همین راحتی دست از سرت برداره"
Y/N:"میگیچیکار کنم؟من خیلی دوستش دارم ولی غروم اجازه نمیده که برم پیشش"
"حق داری"
Y/N:"دعوا تقصیر من نبود"
"میدونم"
Y/N:"الان واقعا به کمکت احتیاج دارم، میشه کمکم کنی؟"
"اره چرا که نه ،دوستی به همین دردا میخوره"
Y/N:"ممنونم"
"خب حالا میخوای لجزش رو دربیاری؟"
Y/N:"لَجِشو در بیارم؟"
"اره"
Y/N:"اگه اعصبانی بشه خیلی بد میشهر"
"میدونم، اگه لَجش در بیاد میاد پیشت تا بگه که تو مال خودشی"
Y/N:"خب چیکار کنم"
"نمیخواد توکاری کنی من همه کارا رو میکنم"
یهو دست پسر صندلیت رو کشید سمت خودش و به خودش چسبوند
شکه سدی ولی کاری نکردی و هیچی نمیگفتی
که یهو یه دست پسر دور کمرت حلقه شد
سر شونه هات لخت بود و پسر دستش رو گذاشته بود روش و داشت نوشیدنی میخورد
معذب شده بودی ولی هیچی نمیگفتی
که دم گوشت گفت...
"میدونم معذب شدی اگه بخوای کار نمیکنم تا خودتون پیش برید"
Y/N:اون کاری نمیکنه دوتامون پسرید پس درست میدونید که چی میشه"
"اگه حس گردی بدت آمد بهم بگو"
Y/N:"باشه"
داشتید دوتایی نوشیدنی میخوردید که یهو صدای جیغ از پشت سرت آمد
یکی از کارکنان زن بود که جیغ زد
وقتی که کارکن زن از جلوی فرد رفت کنار
دیدی که
دوست پسرته که لیوان الکل توی دستش شکسته و داره از دستش خون میاد
دوست پسرت داشت با چشمای آتیش گرفته از اعصبانیت و خشم بهت نگاه میکرد
از ایننگاهش ترسیدی که پسر دم گوشت گفت...
"معلومه که کارم بد جوری عصبیش کرده"
Y/N:" از نگاهش میترسم"
"حق داری، منم ترسیدم"
دم گوشت داشت حرف میزد تو هم همینطور کهیهو یکی با مشا محکم کوبید روی میزد
continues...
part²
کارکنانسر را خواستند چون رئیس کلابه
و اون هم رفت
و دوباره تنها شدی
داشتی نوشیدنی میخوردی و تصمیم گرفتی که یه نگاهی به دور برت بندازی
داشتی به دوربرت نگاه میکردی که به پشت سرت نگاه کردی و کسی را پشت سرت دیدی که خیلی شکه شدی
دوستپسرت بود
با استایل کاملا مشکی
[(لباس دوست پسرت؛اسلاید²)]
اون روی میز پشت سرت نشسته بود که ازت فاصله داشت
روی مبل نشسته بود و میز جلوش بود
یه لیاقت الکل دستش بود و داشت میخورد و بهت نگاه میکرد
نگاهش پُر از اعصبانیت و خشم بود، اخم کرده بود و بهت زل زده بود
تو همونطور بهش شُکه شده نگاه میکردی
بعد از هشت ماه دیدیش و انتظار نداشتی که همچین جایی ببنیش
داشتی نگاش میکردی که رئیس کلاب همون پسره برگشت پیشت نشست
و وقتی که دید داری به پشت سرت نگاه میکنی نگاه کرد
اون عکس دوست پسرت رو دیده بود ولی دوست پسرت،پسره رو نمیشناخت
پسر وقتی که دید دوست پسرت داره با اعصبانیت نگات میکنه دم گوشت بهت گفت...
"معلومه که به کمکم احتیاج داری"
Y/N:"چی؟"
"فکر نکنم به همین راحتی دست از سرت برداره"
Y/N:"میگیچیکار کنم؟من خیلی دوستش دارم ولی غروم اجازه نمیده که برم پیشش"
"حق داری"
Y/N:"دعوا تقصیر من نبود"
"میدونم"
Y/N:"الان واقعا به کمکت احتیاج دارم، میشه کمکم کنی؟"
"اره چرا که نه ،دوستی به همین دردا میخوره"
Y/N:"ممنونم"
"خب حالا میخوای لجزش رو دربیاری؟"
Y/N:"لَجِشو در بیارم؟"
"اره"
Y/N:"اگه اعصبانی بشه خیلی بد میشهر"
"میدونم، اگه لَجش در بیاد میاد پیشت تا بگه که تو مال خودشی"
Y/N:"خب چیکار کنم"
"نمیخواد توکاری کنی من همه کارا رو میکنم"
یهو دست پسر صندلیت رو کشید سمت خودش و به خودش چسبوند
شکه سدی ولی کاری نکردی و هیچی نمیگفتی
که یهو یه دست پسر دور کمرت حلقه شد
سر شونه هات لخت بود و پسر دستش رو گذاشته بود روش و داشت نوشیدنی میخورد
معذب شده بودی ولی هیچی نمیگفتی
که دم گوشت گفت...
"میدونم معذب شدی اگه بخوای کار نمیکنم تا خودتون پیش برید"
Y/N:اون کاری نمیکنه دوتامون پسرید پس درست میدونید که چی میشه"
"اگه حس گردی بدت آمد بهم بگو"
Y/N:"باشه"
داشتید دوتایی نوشیدنی میخوردید که یهو صدای جیغ از پشت سرت آمد
یکی از کارکنان زن بود که جیغ زد
وقتی که کارکن زن از جلوی فرد رفت کنار
دیدی که
دوست پسرته که لیوان الکل توی دستش شکسته و داره از دستش خون میاد
دوست پسرت داشت با چشمای آتیش گرفته از اعصبانیت و خشم بهت نگاه میکرد
از ایننگاهش ترسیدی که پسر دم گوشت گفت...
"معلومه که کارم بد جوری عصبیش کرده"
Y/N:" از نگاهش میترسم"
"حق داری، منم ترسیدم"
دم گوشت داشت حرف میزد تو هم همینطور کهیهو یکی با مشا محکم کوبید روی میزد
continues...
۸.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.