دریاچه عشق p1
دریاچه عشق p1
از زبان ( ا/ت)
نور خورشید به چشمانم تابید
از تخت بلند شدم ساعت 7:30 بود
به سمت روشویی حرکت کردم دست و
صورتمو شستم ( سلام من ا/ت
هستم 21 سالمه و یه وکیل هستم
یه 5 ماهی میشه که وکیلم تو یه
خونه معمولی زندگی میکنم )
به آشپزخانه حرکت کردم خدمتکاران
آشپزی میکردن از اجوما پرسیدم
ا/ت : بابام خونست؟
اجوما میخواست حرف بزنه که یهو
پدرم صدام زد
پدر : ا/تتتتتتتت ( با داد )
به اجوما گفتم
ا/ت : خدوم جوابمو گرفتم 🙄 بلهههههه
رفتم سمت میز غذا خوری
ا/ت : بله پدر
پدر : امروز میخوام باهام بیای شرکت
مین سو هی : مگه کری.....
( پدر ا/ت 2 بار ازدواج کرده زن قبلیش
یعنی مادر ا/ت مرده و زن الانش فقط
دنبال پوله به نام مین سو هی )
ا/ت : خودم شنیدم 😒
پدر : امروز یه شرکت برای امضای قرار داد
میاد شرکت تو به عنوان وکیلم تو جلسمون حضور
داشته باش.
ا/ت : ولی پدر........
پدر : حرف نباشه 😌
کانگ لی سوو : پدر اگه بخواین من میتونم
به جای ا/ت بیام 😏
(کانگ لی سوو خواهر ناتنی ا/ت است
19 سالشه)
کانگ ته مو : ( نیش خند) تو برو به درسو مشقت
برس 😏
( کانگ ته مو رئیس شرکت پدر برادر ناتنی
ا/ت و برادر تنی کانگ لی سوو 25 ساله)
پدر : نیازی نیست دخترم ا/ت خودش میاد
زود برو آماده شو منم میرم شرکت تو با
کانگ ته مو بیا
ا/ت :چشم پدر
رفتم بالا که آماده شم نگاهی به ساعت کردم
7:45 بود یه شلوار بگ مشکی با یه
نیم تنه سفید پوشیدم یه کت جین مشکی هم روش
موهای خورماییمو دم اسبی بستم اومدم پایین
کانگ ته مو جلو در ایستاده بود
ته مو : چقدر دریر کردی 😤 ( ساعت 8:00)
ا/ت :ممنون صبر کردین
لی سوو : ما منتظرت نمودیم مجبور بودیم
ته مو : لی سوو 😬
ا/ت : ولش من اهمیت نمیدم
( ته مو با ا/ت خوب بود)
لی سوو : آره آره تو خدای اهمیت ندادنی
به سمت دانشگاه لی سوو حرکت کردیم.......
از زبان ( ا/ت)
نور خورشید به چشمانم تابید
از تخت بلند شدم ساعت 7:30 بود
به سمت روشویی حرکت کردم دست و
صورتمو شستم ( سلام من ا/ت
هستم 21 سالمه و یه وکیل هستم
یه 5 ماهی میشه که وکیلم تو یه
خونه معمولی زندگی میکنم )
به آشپزخانه حرکت کردم خدمتکاران
آشپزی میکردن از اجوما پرسیدم
ا/ت : بابام خونست؟
اجوما میخواست حرف بزنه که یهو
پدرم صدام زد
پدر : ا/تتتتتتتت ( با داد )
به اجوما گفتم
ا/ت : خدوم جوابمو گرفتم 🙄 بلهههههه
رفتم سمت میز غذا خوری
ا/ت : بله پدر
پدر : امروز میخوام باهام بیای شرکت
مین سو هی : مگه کری.....
( پدر ا/ت 2 بار ازدواج کرده زن قبلیش
یعنی مادر ا/ت مرده و زن الانش فقط
دنبال پوله به نام مین سو هی )
ا/ت : خودم شنیدم 😒
پدر : امروز یه شرکت برای امضای قرار داد
میاد شرکت تو به عنوان وکیلم تو جلسمون حضور
داشته باش.
ا/ت : ولی پدر........
پدر : حرف نباشه 😌
کانگ لی سوو : پدر اگه بخواین من میتونم
به جای ا/ت بیام 😏
(کانگ لی سوو خواهر ناتنی ا/ت است
19 سالشه)
کانگ ته مو : ( نیش خند) تو برو به درسو مشقت
برس 😏
( کانگ ته مو رئیس شرکت پدر برادر ناتنی
ا/ت و برادر تنی کانگ لی سوو 25 ساله)
پدر : نیازی نیست دخترم ا/ت خودش میاد
زود برو آماده شو منم میرم شرکت تو با
کانگ ته مو بیا
ا/ت :چشم پدر
رفتم بالا که آماده شم نگاهی به ساعت کردم
7:45 بود یه شلوار بگ مشکی با یه
نیم تنه سفید پوشیدم یه کت جین مشکی هم روش
موهای خورماییمو دم اسبی بستم اومدم پایین
کانگ ته مو جلو در ایستاده بود
ته مو : چقدر دریر کردی 😤 ( ساعت 8:00)
ا/ت :ممنون صبر کردین
لی سوو : ما منتظرت نمودیم مجبور بودیم
ته مو : لی سوو 😬
ا/ت : ولش من اهمیت نمیدم
( ته مو با ا/ت خوب بود)
لی سوو : آره آره تو خدای اهمیت ندادنی
به سمت دانشگاه لی سوو حرکت کردیم.......
۳۵.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.