ᑭᗩᖇT:23
ᑭᗩᖇT:23
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
راوی:اونا بعد از ۱۰ دقیقه رسیدن سر قرارشون...
ا.ت:میشه یه سوال دیگه هم ازتون بپرسم آقای کیم؟
کیم:البته،بپرس
ا.ت:چند سالتونه؟
کیم:۳۰ سالمه
ا.ت:یا ابوالفضل
کیم:چرا؟مگه تو چند سالته؟
ا.ت:م..م..من ۲۳ سالمه(با خجالت و لبخند)
کیم:البته،۷ سال اختلاف سنی،جالبه
ا.ت:اره خیلی جالبه...
راوی:با معلم سه یون فرار گذاشتن و بعد از ۳۵ دقیقه تموم شد و اونا توی راه برگشت به خونه بودن که کیم یه دقیقه رفت توی شرکت تا همه چیز رو چک کنه ولی یادش رفته بود که گوشیش رو ببره...
ا.ت ویو:
من پایین شرکت منتظرش بودم و اونم رفته بودن توی شرکت ولی وقتی دیدم که گوشیش رو جا گذاشته ناخوداگاه چشمن به پیامی که براش ارسال شده بود افتاد...
پیام:سلام آقای کیم،خسته نباشید!تمام مواد های قاچاق به خوبی وارد شدن و الان توی انبار هستن.
ا.ت ویو:
با دیدن همچین پیامی کیفم از دستم افتاد و از شدت تعجب نمیدونستم باید چیکار کنم تا اینکه یهو کیم اومد پایین...
کیم:چیزی شده ا.ت؟
ا.ت:ن...نه هیچی نشده فقط گرممه، فکر کنم امروز بخوام برم خونه
کیم:البته بفرمایید
ا.ت:ممنونم
راوی:ا.ت خیلی سریع خودشو رسید به خونش و...
ا.ت:همش دروغ بود
همه ی حرفاش،همه نگاه هاش،همه ی کاراش
درسته،باید فاصله بگیرم
همینطوره
کیم ویو:
از کارای ا.ت تعجب کردم و یه نگاهی به گوشیم انداختم و دیدم یه پیامک برام ارسال شده که...
توی خماری غرق شوید...😂🌷
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
راوی:اونا بعد از ۱۰ دقیقه رسیدن سر قرارشون...
ا.ت:میشه یه سوال دیگه هم ازتون بپرسم آقای کیم؟
کیم:البته،بپرس
ا.ت:چند سالتونه؟
کیم:۳۰ سالمه
ا.ت:یا ابوالفضل
کیم:چرا؟مگه تو چند سالته؟
ا.ت:م..م..من ۲۳ سالمه(با خجالت و لبخند)
کیم:البته،۷ سال اختلاف سنی،جالبه
ا.ت:اره خیلی جالبه...
راوی:با معلم سه یون فرار گذاشتن و بعد از ۳۵ دقیقه تموم شد و اونا توی راه برگشت به خونه بودن که کیم یه دقیقه رفت توی شرکت تا همه چیز رو چک کنه ولی یادش رفته بود که گوشیش رو ببره...
ا.ت ویو:
من پایین شرکت منتظرش بودم و اونم رفته بودن توی شرکت ولی وقتی دیدم که گوشیش رو جا گذاشته ناخوداگاه چشمن به پیامی که براش ارسال شده بود افتاد...
پیام:سلام آقای کیم،خسته نباشید!تمام مواد های قاچاق به خوبی وارد شدن و الان توی انبار هستن.
ا.ت ویو:
با دیدن همچین پیامی کیفم از دستم افتاد و از شدت تعجب نمیدونستم باید چیکار کنم تا اینکه یهو کیم اومد پایین...
کیم:چیزی شده ا.ت؟
ا.ت:ن...نه هیچی نشده فقط گرممه، فکر کنم امروز بخوام برم خونه
کیم:البته بفرمایید
ا.ت:ممنونم
راوی:ا.ت خیلی سریع خودشو رسید به خونش و...
ا.ت:همش دروغ بود
همه ی حرفاش،همه نگاه هاش،همه ی کاراش
درسته،باید فاصله بگیرم
همینطوره
کیم ویو:
از کارای ا.ت تعجب کردم و یه نگاهی به گوشیم انداختم و دیدم یه پیامک برام ارسال شده که...
توی خماری غرق شوید...😂🌷
۳.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.