تبادل جاسوس
#تبادل جاسوس
#پارت۶
هائو قطعاً باهاش همکاری نمی کرد نه؟یانگی چی؟
به هرحال معامله انجام شده بود
نامه رو نوشت
محل مادرش و قرار دزدی الکی رو به اون مرد داد تا به کوک برسونه و حالا باید فکر می کرد که چطور این واقعه رو طبیعی تنظیم کنه؟
یعنی توی راه خیلی اتفاقی حمله کنن و اون برگه ها رو بدزدن و بعد تمام!
البته از اونجایی که پدرش رو می شناخت قرار بود سگ بشه!
لبخندی زد
_خوشحالم تو این دنیا حداقل میتونم بعضی نجاسات رو از زمین پاک کنم!
برگه رو خوند
دستور حمله به خونه مادرش با محافظش بود
اما اون برگه ها قرارش به فردا بر می گشت!
اون دختر خواست که این مثل دزدی باشه
اگه اون لو نمی داد هرگز نمیدونست عمارت دوم جائونگ کجاست و از چه مسیریه!
امشب وقت نقشه حمله برای دو مکان بود!
به زور یانگی از خواب بلند شد و آماده شد تا راه بیوفتن
توی راه قدم می زدن هائو دو متر جلوتر و اون و یانگی عقب
پیاده آخه؟
هوفی کشید
لباسای امروزش قشنگ بود اون شبیه مردا شده بود!
اون جذاب بود خیلی زیاد!
_هی یانگی
_بله بانو؟
_تو با منی یا پدرم؟
دختر اول متعجب شد و بعد با زدن لبخندی همونطور که راه می رفت گفت
_معلومه که شما
_هائو تو چی؟
هر دو با کنجکاوی به مرد نگاه کردند
واقعا از نظر پو جذاب بود!
اون خیلی باحال و خوش قیافه بود!
الحق که سلیقه ی پو خوب بوده!
_من از اربابم دستور میگیرم بانو
هی این یعنی که طرفم نیست و هیچ!
سرش رو پایین انداخت با دیدن پارچه ی قرمز اونجا که نشون شاهزاده کوک بود سریع خودش رو روی زمین انداخت
_آی من دیگه نمیکشممم!
هائو و یانگی نگران به سمتش اومدن
_چی شده بانو؟
_هائوو من حال ندارم پام درد گرفته!
هائو به سمتش اومد و خواست کولش کنه اما همین موقع تیری از بین فاصله اونها رد شد
_لعنتی!پیدامون کردن!
...
#بی تی اس
سخن ادمین: ببخشید یکم دیر شد🙏🙏
#پارت۶
هائو قطعاً باهاش همکاری نمی کرد نه؟یانگی چی؟
به هرحال معامله انجام شده بود
نامه رو نوشت
محل مادرش و قرار دزدی الکی رو به اون مرد داد تا به کوک برسونه و حالا باید فکر می کرد که چطور این واقعه رو طبیعی تنظیم کنه؟
یعنی توی راه خیلی اتفاقی حمله کنن و اون برگه ها رو بدزدن و بعد تمام!
البته از اونجایی که پدرش رو می شناخت قرار بود سگ بشه!
لبخندی زد
_خوشحالم تو این دنیا حداقل میتونم بعضی نجاسات رو از زمین پاک کنم!
برگه رو خوند
دستور حمله به خونه مادرش با محافظش بود
اما اون برگه ها قرارش به فردا بر می گشت!
اون دختر خواست که این مثل دزدی باشه
اگه اون لو نمی داد هرگز نمیدونست عمارت دوم جائونگ کجاست و از چه مسیریه!
امشب وقت نقشه حمله برای دو مکان بود!
به زور یانگی از خواب بلند شد و آماده شد تا راه بیوفتن
توی راه قدم می زدن هائو دو متر جلوتر و اون و یانگی عقب
پیاده آخه؟
هوفی کشید
لباسای امروزش قشنگ بود اون شبیه مردا شده بود!
اون جذاب بود خیلی زیاد!
_هی یانگی
_بله بانو؟
_تو با منی یا پدرم؟
دختر اول متعجب شد و بعد با زدن لبخندی همونطور که راه می رفت گفت
_معلومه که شما
_هائو تو چی؟
هر دو با کنجکاوی به مرد نگاه کردند
واقعا از نظر پو جذاب بود!
اون خیلی باحال و خوش قیافه بود!
الحق که سلیقه ی پو خوب بوده!
_من از اربابم دستور میگیرم بانو
هی این یعنی که طرفم نیست و هیچ!
سرش رو پایین انداخت با دیدن پارچه ی قرمز اونجا که نشون شاهزاده کوک بود سریع خودش رو روی زمین انداخت
_آی من دیگه نمیکشممم!
هائو و یانگی نگران به سمتش اومدن
_چی شده بانو؟
_هائوو من حال ندارم پام درد گرفته!
هائو به سمتش اومد و خواست کولش کنه اما همین موقع تیری از بین فاصله اونها رد شد
_لعنتی!پیدامون کردن!
...
#بی تی اس
سخن ادمین: ببخشید یکم دیر شد🙏🙏
۱.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.