برادر غیرتی من
پارت ۶۵
یون : ( خودشو لوس کرده )
هوجو : قهری ؟
یون : نه
هوجو : بچه کوچولو قهر کرده
یونا : هوجو این میخواد بغلش کنی ( آروم )
که یهو اومد بغلم کرد
یون : این چه کاریه
هوجو : مجبورم نکن جلوی همه مجبور بشی رو پام بشینی
یون : مجبورت میکنم ولی تو آب که نمیتونی
هوجو : اوکی
ساعت ۵ ظهر
یونا : بریم
یون : آره ( سرما خوردهه و تب داره )
هوجو : بریم خونه منم گشنمه
رفتیم خونه
آجوما : وایسین قبل اینکه بیاین تو باید ببینم سالمین یانه
ته : دستاتونو جلو بیارین
آجوما : اومممممممممممممممم خب یون سرما خوردی الانم تب داری
یون : آره ( صداش گرفته )
هوجو : به همین سرعت
یون : خفه برو گمشو تخسیر خودته
یونا : داروهاشو بیار
که یهو از پا در اومدم و افتادم روی زمین
آجوما : خوبی
یون : خانم هان بهش بگو داروهامو بیاره ( از درد به خودش پیچیده )
رفت دارو هامو آورد و خوردم
یون : لعنت بهت همش از گور تو بلند میشه ( بغض )
هوجو : خب به من چه
یجی : بیاین فیلم ببینیم
۱۲ شب
هوجو : بریم بخوابیم شب بخیر
ویوی هوجو
دیدم یون خوابه بلندش کردم و بردمش تو اتاق خودم
لباسشو عوض کردم. و بعدشم لباس خودمو و رفتم کنارش خوابیدم
داشتم انگشتمو رو لباش میکشیدم که دهنشو باز کرد و انگشتمو مک میزد دقیقا مثل بچه کوچولو ها شده بود
هوجو : آخه چطور میتونی انقدر کیوت باشی
و خوابم برد
ساعت ۴ صبح
دیدم یون داره صدام میزنه
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : احساس میکنم یکی داره نگام میکنه
هوجو : وایسا ببینم چرا انقدر عرق کردی
یون : کابوس دیدم
یونهو : عمو من دارم نگاهتون میکنم میخوام پیش شما بخوابم
یون: بیا اینجا پیش ما بخواب
اومد وسط منو هوجو خوابید
هوجو : آخه کوتوله من بخاطر تو از خوابم بیدار شدم
تو افکار بودم که خوابم برد
صبح روز بعد
ویوی یونا
از خواب بلند شدم دیدم یونهو نیست اون وو رو بیدار کردم.و خیلی آروم تمام اتاق هارو گشتیم
نیم ساعت بعد ندیدیمش تو اتاق هوجو هم که نمیره همه داشتیم فکر میکردیم کجا رفته که یهو یون و یونهو و هوجو از اتاق هوجو اومد بیرون
یون و یونهو و هوجو : صبح بخیر
یونا : کجا بودی بچه
یونهو : پیش دایی و عمو
یون : مثل جن اومده بود زهرم ترکید
هوجو : من هنوزم خوابم میاد
یونهو : عمو کمتر بخواب
یون : چرا عرق کردم
هوجو : دیشبم همین طوری بودی
یونا : شاید روح میبینی
یون :تو زیاد فیلم میبینی
هوجو : ........
🐾✨
یون : ( خودشو لوس کرده )
هوجو : قهری ؟
یون : نه
هوجو : بچه کوچولو قهر کرده
یونا : هوجو این میخواد بغلش کنی ( آروم )
که یهو اومد بغلم کرد
یون : این چه کاریه
هوجو : مجبورم نکن جلوی همه مجبور بشی رو پام بشینی
یون : مجبورت میکنم ولی تو آب که نمیتونی
هوجو : اوکی
ساعت ۵ ظهر
یونا : بریم
یون : آره ( سرما خوردهه و تب داره )
هوجو : بریم خونه منم گشنمه
رفتیم خونه
آجوما : وایسین قبل اینکه بیاین تو باید ببینم سالمین یانه
ته : دستاتونو جلو بیارین
آجوما : اومممممممممممممممم خب یون سرما خوردی الانم تب داری
یون : آره ( صداش گرفته )
هوجو : به همین سرعت
یون : خفه برو گمشو تخسیر خودته
یونا : داروهاشو بیار
که یهو از پا در اومدم و افتادم روی زمین
آجوما : خوبی
یون : خانم هان بهش بگو داروهامو بیاره ( از درد به خودش پیچیده )
رفت دارو هامو آورد و خوردم
یون : لعنت بهت همش از گور تو بلند میشه ( بغض )
هوجو : خب به من چه
یجی : بیاین فیلم ببینیم
۱۲ شب
هوجو : بریم بخوابیم شب بخیر
ویوی هوجو
دیدم یون خوابه بلندش کردم و بردمش تو اتاق خودم
لباسشو عوض کردم. و بعدشم لباس خودمو و رفتم کنارش خوابیدم
داشتم انگشتمو رو لباش میکشیدم که دهنشو باز کرد و انگشتمو مک میزد دقیقا مثل بچه کوچولو ها شده بود
هوجو : آخه چطور میتونی انقدر کیوت باشی
و خوابم برد
ساعت ۴ صبح
دیدم یون داره صدام میزنه
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : احساس میکنم یکی داره نگام میکنه
هوجو : وایسا ببینم چرا انقدر عرق کردی
یون : کابوس دیدم
یونهو : عمو من دارم نگاهتون میکنم میخوام پیش شما بخوابم
یون: بیا اینجا پیش ما بخواب
اومد وسط منو هوجو خوابید
هوجو : آخه کوتوله من بخاطر تو از خوابم بیدار شدم
تو افکار بودم که خوابم برد
صبح روز بعد
ویوی یونا
از خواب بلند شدم دیدم یونهو نیست اون وو رو بیدار کردم.و خیلی آروم تمام اتاق هارو گشتیم
نیم ساعت بعد ندیدیمش تو اتاق هوجو هم که نمیره همه داشتیم فکر میکردیم کجا رفته که یهو یون و یونهو و هوجو از اتاق هوجو اومد بیرون
یون و یونهو و هوجو : صبح بخیر
یونا : کجا بودی بچه
یونهو : پیش دایی و عمو
یون : مثل جن اومده بود زهرم ترکید
هوجو : من هنوزم خوابم میاد
یونهو : عمو کمتر بخواب
یون : چرا عرق کردم
هوجو : دیشبم همین طوری بودی
یونا : شاید روح میبینی
یون :تو زیاد فیلم میبینی
هوجو : ........
🐾✨
۳.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.