سنگدل
سنگدل
چپتر * 12 *
ویو لونا
یکی از دختر ها اومد نزدیکم
دختر:خانوم میتونم بهتون کمک کنم؟
با لبخند جواب دادم:اره لطفا،ممنونم
دختر بین رگال ها قدم میزد و چند ثانیه یه بار یه لباس از بین اون همه لباس بیرون میاورد و به دستیارش میداد
دختر:لطفا برین داخل پرو...
رفتم داخل پرو،بهم کمک میکردن که لباس ها رو امتحان کنم
کوک همچنان بیرون نشسته بود و منتظر بود تا به لباسا نظر بده
بعد از چند دقیقه از پرو بیرون اومدم و روبروی کوک وایسادم
یه لباس مجلسی سفید و شیک_یقه ی دکلته_از جنس ساتن و تا بالای ران و تنگ
کوک با عصبانیت بهم نگاه میکرد،رگ داخل پیشونی اش زده بود بیرون
کوک:نکنه حرف حساب حالیت نمیشه؟هوم؟
لونا:ولی این خیلی قشنگه...
کوک:همین الان از جلو چشمام دور شو تا اون لباسو جر ندادم...
چشمامو توی حدقه چرخوندم و برگشتم توی پرو
بعد از چند دقیقه دوباره اومدم بیرون و جلوش وایسادم
یه لباس مجلسی سفید_یقه ی هفت باز_تا روی زانو و کمی گشاد تر از قبلی
لونا:کوک این واقعا بهم نمیاد...
یه نگاه سر تا پا بهم انداخت
کوک:عوضش کن...
برگشتم توی پرو...
ویو کوک
اون لباس اولی خیلی بهش میومد اما عمرا اگه اجازه میدادم اونو بپوشه،تمام پاهاش و بالا تنه ش مشخص بود
بعد چند دقیقه از پرو اومد بیرون
یه لباس مجلسی سفید تقریبا شاین_جنس ساتن_یقه ی قایقی_آستینش تا روی بازو_بلندیش تا روی زانو و دامن پرنسسی
ویو لونا
این لباس خیلی قشنگ بود،کاش اجازه بده برش دارم
کوک:خیلی زیبا شدی کارامل...میتونی همینو برداری
خوشحال شدم اما نشون ندادم،نمیخواستم وا بدم
لونا:باشه...ممنونم
برگشتم توی پرو،لباس رو در اوردم و به یکی از دختر ها دادم
لباسامو پوشیدم و از پرو اومدم بیرون
کوک باکس لباسم رو داد به یکی از بادیگاردا،به سمتم اومد و دستم رو گرفت و از مغازه رفت بیرون
دوباره برگشتیم به همون پشت بومی که داخلش فرود اومدیم
سوار هلیکوپتر شدیم و برگشتیم به عمارت...
چپتر * 12 *
ویو لونا
یکی از دختر ها اومد نزدیکم
دختر:خانوم میتونم بهتون کمک کنم؟
با لبخند جواب دادم:اره لطفا،ممنونم
دختر بین رگال ها قدم میزد و چند ثانیه یه بار یه لباس از بین اون همه لباس بیرون میاورد و به دستیارش میداد
دختر:لطفا برین داخل پرو...
رفتم داخل پرو،بهم کمک میکردن که لباس ها رو امتحان کنم
کوک همچنان بیرون نشسته بود و منتظر بود تا به لباسا نظر بده
بعد از چند دقیقه از پرو بیرون اومدم و روبروی کوک وایسادم
یه لباس مجلسی سفید و شیک_یقه ی دکلته_از جنس ساتن و تا بالای ران و تنگ
کوک با عصبانیت بهم نگاه میکرد،رگ داخل پیشونی اش زده بود بیرون
کوک:نکنه حرف حساب حالیت نمیشه؟هوم؟
لونا:ولی این خیلی قشنگه...
کوک:همین الان از جلو چشمام دور شو تا اون لباسو جر ندادم...
چشمامو توی حدقه چرخوندم و برگشتم توی پرو
بعد از چند دقیقه دوباره اومدم بیرون و جلوش وایسادم
یه لباس مجلسی سفید_یقه ی هفت باز_تا روی زانو و کمی گشاد تر از قبلی
لونا:کوک این واقعا بهم نمیاد...
یه نگاه سر تا پا بهم انداخت
کوک:عوضش کن...
برگشتم توی پرو...
ویو کوک
اون لباس اولی خیلی بهش میومد اما عمرا اگه اجازه میدادم اونو بپوشه،تمام پاهاش و بالا تنه ش مشخص بود
بعد چند دقیقه از پرو اومد بیرون
یه لباس مجلسی سفید تقریبا شاین_جنس ساتن_یقه ی قایقی_آستینش تا روی بازو_بلندیش تا روی زانو و دامن پرنسسی
ویو لونا
این لباس خیلی قشنگ بود،کاش اجازه بده برش دارم
کوک:خیلی زیبا شدی کارامل...میتونی همینو برداری
خوشحال شدم اما نشون ندادم،نمیخواستم وا بدم
لونا:باشه...ممنونم
برگشتم توی پرو،لباس رو در اوردم و به یکی از دختر ها دادم
لباسامو پوشیدم و از پرو اومدم بیرون
کوک باکس لباسم رو داد به یکی از بادیگاردا،به سمتم اومد و دستم رو گرفت و از مغازه رفت بیرون
دوباره برگشتیم به همون پشت بومی که داخلش فرود اومدیم
سوار هلیکوپتر شدیم و برگشتیم به عمارت...
- ۲.۸k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط