پارت³⁷
پارت³⁷
با حس نوازش های روی سرش از خواب بلند شد رد دیت رو نگاه کرد که با چهرهی با لبخند ات مواجه شد
دستشو گرفت و نشست روی تخت
کوک:سرد دیگه درد نمیکنه
ات:نوچ
کوک:حالت خوبه
ات:آره
کوک:دوست دارم
ات:اممم من هم دوست دارم..یعنی ندارم
کوک:اوممم منو دوست نداری ها
کوک افتاد روی ات و شروع کرد به قلقلک دادن ات
خنده هاشون کله خونه رو گرفته بودن
از خنده های زیاد اشک از چشماش میومد
ات:وای کوک بسه دیگه مردم[خنده]
کوک:نه نه منو دوست نداری [خنده]
ات:وای غلط کردم ببخشید و....
که با صدای در متوقف شدن
کوک:شانس آوردی...کیه
اجوما:ارباب منم
کوک:بیا تو
اجوما:ارباب یه خانم اومدن با شما کار دارن
کوک:کیه
اجوما:گفتن که به شما نگن تا شما اونو ببینید سوپرایز بشید[زارت]
کوک:خیلی خب تو برو منم میام
اجوما:چشم[رفت]
ات:کوک کیه
کوک:نمیدونم...بیا بریم پایین
ات:باشه
کوک ویو
با ات رفتم پایین
وسطای پله بودم که چشمم خورد بهش
اون..............بود
بعداز ظهر میزارم
دیشبم خواستم بزارم ویسگونم نمیومد بالا
با حس نوازش های روی سرش از خواب بلند شد رد دیت رو نگاه کرد که با چهرهی با لبخند ات مواجه شد
دستشو گرفت و نشست روی تخت
کوک:سرد دیگه درد نمیکنه
ات:نوچ
کوک:حالت خوبه
ات:آره
کوک:دوست دارم
ات:اممم من هم دوست دارم..یعنی ندارم
کوک:اوممم منو دوست نداری ها
کوک افتاد روی ات و شروع کرد به قلقلک دادن ات
خنده هاشون کله خونه رو گرفته بودن
از خنده های زیاد اشک از چشماش میومد
ات:وای کوک بسه دیگه مردم[خنده]
کوک:نه نه منو دوست نداری [خنده]
ات:وای غلط کردم ببخشید و....
که با صدای در متوقف شدن
کوک:شانس آوردی...کیه
اجوما:ارباب منم
کوک:بیا تو
اجوما:ارباب یه خانم اومدن با شما کار دارن
کوک:کیه
اجوما:گفتن که به شما نگن تا شما اونو ببینید سوپرایز بشید[زارت]
کوک:خیلی خب تو برو منم میام
اجوما:چشم[رفت]
ات:کوک کیه
کوک:نمیدونم...بیا بریم پایین
ات:باشه
کوک ویو
با ات رفتم پایین
وسطای پله بودم که چشمم خورد بهش
اون..............بود
بعداز ظهر میزارم
دیشبم خواستم بزارم ویسگونم نمیومد بالا
۲۵.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.