پارت³⁵
پارت³⁵
کوک:ات حالت خوبه
ات: ممنون شما
کوک:اممم من اههه خب دوست پسرتم
ات:دوست پسرم؟
کوک:اوهوم
ات:پس چرا من یادم نمیاد
کوک:چون دکتر گفت فراموشی موقت گرفتی
ات:اها..چی یعنی من فراموشی گرفتم[بغض]
کوک:نه موقتیه زود خوب میشی
ات:خوب میشم[بغض]
کوک:آره قربونت بشم
خلاصش میکنم
ات رو خوب میشه و میرن خونه کوک و دوهفته از اون موقعه میگذره
ات ویو
با حس سردردی از خواب بلند شدم سرم خیلی درد میکرد از روی تخت بلند شدم که سرم گیج رفت و افتادم روی زمین
چشمام تار میدید و تمام خاطراتم از جلوی چشمم رد میشد
ازدواج با جونگکوک
خدمتکاریم
شکنجه ها
فروختنم
اذیت کردنم توسط جنی
دخترمون بلند بلند گریه میکرد و پرسه میزد دستاشو بین سرش گذاشته بود و جیغ میزد......
وارد اتاق شد با دیدن دخترک رنگش پرید بدو بدو رفت پیشش و بغلش کرد تا اروم بشه
اما مگه اروم میشد حالش
کوک:ات اروم باش باشه
ات:تو تو شوهرمی..تو منو عذاب میدادی
کوک اروم ات رو از بغلش کشید بیرون و روبه روش نشست
کوک:____________________________
بچه ها شبم دوتا پارت دیگه میزارم
حمایت
کوک:ات حالت خوبه
ات: ممنون شما
کوک:اممم من اههه خب دوست پسرتم
ات:دوست پسرم؟
کوک:اوهوم
ات:پس چرا من یادم نمیاد
کوک:چون دکتر گفت فراموشی موقت گرفتی
ات:اها..چی یعنی من فراموشی گرفتم[بغض]
کوک:نه موقتیه زود خوب میشی
ات:خوب میشم[بغض]
کوک:آره قربونت بشم
خلاصش میکنم
ات رو خوب میشه و میرن خونه کوک و دوهفته از اون موقعه میگذره
ات ویو
با حس سردردی از خواب بلند شدم سرم خیلی درد میکرد از روی تخت بلند شدم که سرم گیج رفت و افتادم روی زمین
چشمام تار میدید و تمام خاطراتم از جلوی چشمم رد میشد
ازدواج با جونگکوک
خدمتکاریم
شکنجه ها
فروختنم
اذیت کردنم توسط جنی
دخترمون بلند بلند گریه میکرد و پرسه میزد دستاشو بین سرش گذاشته بود و جیغ میزد......
وارد اتاق شد با دیدن دخترک رنگش پرید بدو بدو رفت پیشش و بغلش کرد تا اروم بشه
اما مگه اروم میشد حالش
کوک:ات اروم باش باشه
ات:تو تو شوهرمی..تو منو عذاب میدادی
کوک اروم ات رو از بغلش کشید بیرون و روبه روش نشست
کوک:____________________________
بچه ها شبم دوتا پارت دیگه میزارم
حمایت
۲۴.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.