نفرین شده پارت چهاردهم
#نفرین شده #پارت_چهاردهم
به سمت سرویس های بهداشتی رفتم و آب سرد رو باز کردم یک مشت آب به صورتم زدم ، از سردی آب لرزم گرفت ، خواب دیگه کم کم داشت از سرم میپرید از سرویس بهداشتی اومدم بیرون و داشتم میرفتم سمت کلاس که اون دختره رو دیدم داشت به سرعت به سمت پشت دانشگاه میرفت
شک کردم ، چرا داشت میدوید ، دنبالش راه افتادم و پشت سرش رفتم داشتم میدویدم که بهش برسم همینطوری جلوی چشمم بود که یهو پیچید تو راهروی پشت دانشگاه منم رفتم اونجا ولی خبری ازش نبود
شوکه به جای خالیش نگاه میکردم یعنی چی همین الان جلو چشمم بود چطوری یهو غیب شد ؟ داشتم با خودم دو دو تا چهار تا میکردم که ببینم چقدر سرعت داشت که اینقدر زود رسید به ته راهرو که یه صدا از پشت سرم اومد
: دنبال من میگردی ؟
شوکه برگشتم پشت سرم نزدیک بود دوتا شاخ در بیارم چطور ممکنه از پشت سرم پیداش بشه ؟
به چهرش دقت کردم صورتش خیلی قرمز شده بود دستاش مشت بود و انگار قدش کمی بلند از حد خودش شده بود
_تو کی هستی ؟ اسمت چیه ؟
:به موقعش میفهمی الان برگرد سر کلاست فکر نمیکنم اینجا زیاد برات امن باشه بعد با یه لبخند کج نگاهم کرد.
_ یعنی چی این حرفت ؟یعنی چی که بر گرد سر کلاس اصلا تو کی هستی اینجا چیکار میکنی چرا از وقتی که اومدی زندگی من زیر رو شده ؟
بدون توجه به تغییر وضعیتش فقط داشتم حرف میزدم بهش نگاه کردم صورتش از بس قرمز شده بود رو به کبودی رفته بود چشماش قرمز شده بود و نفس نفس میزد
_حالت خوبه ؟چرا اینطوری شدی
:فقط برگرد سر کلاس همین الان
صداش گرفته بود و انگار فقط میخواست منو از اونجا دور کنه
دیگه حرفی نزدم یه کمم ترسیده بودم واسه همین زود حرکت کردم به سمت کلاس با خودم گفتم آخه تو که دلش و نداری چرا راه افتادی دنبال این دختر عجیب غریب که از ترس فرار کنی ها ؟ چرا اینقدر بی عرضه ای؟ گندت بزنن
رسیدم به کلاس متاسفانه کلاس شروع شده بود و با هزار تا خواهش و التماس استاد تو کلاس راهم داد
رفتم نشستم روی صندلیم پریسا :میشه بگی یه آب زدن به دست و صورت چقدر طول میکشه که اینقدر طولش دادی ؟ مگه نگفتم زود بیا این خیلی گیره
_همش چند دقیقه دیر کردم خب حالا چیشده
پریسا چپ چپ نگام کرد و روشو برگردوند
سعی کردم تمرکزم رو بزارم رو درس و به چیزی فکر نکنم ، موفق هم شدم
بالاخره کلاس تموم شد و همگی رفتیم بیرون
هنوز دو تا کلاس دیگه داشتیم و من داشتم از خستگی هلاک میشدم دیشبم نخوابیده بودم همه خستگیم روی هم جمع شده بود
ساناز : الی من تو رو میبینم هم خوابم میگیره چه برسه به خودت
_خیلی خستم دیشبم خوب نخوابیدم
پریسا : بچه ها مامانم اینا بعد از ظهر میان الی از پدر و مادرت تشکر کن و ....
پارت چهاردهم تقدیم به شما 🥰😘 امیدوارم خوشتون بیاد
لایک کنید🥺
به سمت سرویس های بهداشتی رفتم و آب سرد رو باز کردم یک مشت آب به صورتم زدم ، از سردی آب لرزم گرفت ، خواب دیگه کم کم داشت از سرم میپرید از سرویس بهداشتی اومدم بیرون و داشتم میرفتم سمت کلاس که اون دختره رو دیدم داشت به سرعت به سمت پشت دانشگاه میرفت
شک کردم ، چرا داشت میدوید ، دنبالش راه افتادم و پشت سرش رفتم داشتم میدویدم که بهش برسم همینطوری جلوی چشمم بود که یهو پیچید تو راهروی پشت دانشگاه منم رفتم اونجا ولی خبری ازش نبود
شوکه به جای خالیش نگاه میکردم یعنی چی همین الان جلو چشمم بود چطوری یهو غیب شد ؟ داشتم با خودم دو دو تا چهار تا میکردم که ببینم چقدر سرعت داشت که اینقدر زود رسید به ته راهرو که یه صدا از پشت سرم اومد
: دنبال من میگردی ؟
شوکه برگشتم پشت سرم نزدیک بود دوتا شاخ در بیارم چطور ممکنه از پشت سرم پیداش بشه ؟
به چهرش دقت کردم صورتش خیلی قرمز شده بود دستاش مشت بود و انگار قدش کمی بلند از حد خودش شده بود
_تو کی هستی ؟ اسمت چیه ؟
:به موقعش میفهمی الان برگرد سر کلاست فکر نمیکنم اینجا زیاد برات امن باشه بعد با یه لبخند کج نگاهم کرد.
_ یعنی چی این حرفت ؟یعنی چی که بر گرد سر کلاس اصلا تو کی هستی اینجا چیکار میکنی چرا از وقتی که اومدی زندگی من زیر رو شده ؟
بدون توجه به تغییر وضعیتش فقط داشتم حرف میزدم بهش نگاه کردم صورتش از بس قرمز شده بود رو به کبودی رفته بود چشماش قرمز شده بود و نفس نفس میزد
_حالت خوبه ؟چرا اینطوری شدی
:فقط برگرد سر کلاس همین الان
صداش گرفته بود و انگار فقط میخواست منو از اونجا دور کنه
دیگه حرفی نزدم یه کمم ترسیده بودم واسه همین زود حرکت کردم به سمت کلاس با خودم گفتم آخه تو که دلش و نداری چرا راه افتادی دنبال این دختر عجیب غریب که از ترس فرار کنی ها ؟ چرا اینقدر بی عرضه ای؟ گندت بزنن
رسیدم به کلاس متاسفانه کلاس شروع شده بود و با هزار تا خواهش و التماس استاد تو کلاس راهم داد
رفتم نشستم روی صندلیم پریسا :میشه بگی یه آب زدن به دست و صورت چقدر طول میکشه که اینقدر طولش دادی ؟ مگه نگفتم زود بیا این خیلی گیره
_همش چند دقیقه دیر کردم خب حالا چیشده
پریسا چپ چپ نگام کرد و روشو برگردوند
سعی کردم تمرکزم رو بزارم رو درس و به چیزی فکر نکنم ، موفق هم شدم
بالاخره کلاس تموم شد و همگی رفتیم بیرون
هنوز دو تا کلاس دیگه داشتیم و من داشتم از خستگی هلاک میشدم دیشبم نخوابیده بودم همه خستگیم روی هم جمع شده بود
ساناز : الی من تو رو میبینم هم خوابم میگیره چه برسه به خودت
_خیلی خستم دیشبم خوب نخوابیدم
پریسا : بچه ها مامانم اینا بعد از ظهر میان الی از پدر و مادرت تشکر کن و ....
پارت چهاردهم تقدیم به شما 🥰😘 امیدوارم خوشتون بیاد
لایک کنید🥺
۱۲.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.