عشق آن است که بر درد تو درمان باشد

عشق آن است که بر درد تو درمان باشد
سرو سامان دل بی سرو سامان باشد

جان جانان تو و همدم و همراه شود
ساحل امن به هنگامه ی طوفان باشد

عشق باید که بیاید که بماند همه عمر
نه ، به هر حادثه ای از تو گریزان باشد

دست در دست تو از حادثه ها رد بشود
باید آرامش این قلب پریشان باشد

عشق تا مرز جنون رفتن و مجنون شدن است
همسفر با تو اگر دلبر جانان باشد

گاه با یار خودت قصر نشین خواهی شد
مقصدت گاه ولی کوه و بیابان باشد

نه پری وش نه پریچهره ی زیبا رویی
عشق باید سر سوزن فقط انسان باشد

#اسماعیل_حاج_علیان
دیدگاه ها (۲)

بوی احساس توپیچید هوایت کردمامدم با دل سرگشته صدایت کردمدیدم...

بی قرارت می کند، صدها چرای لعنتیکی به پایان میرسد این ماجرای...

یاران چرا به خانه ی ما سر نمی زنندآخر چه شد که حلقه بر این د...

در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفتخسته از ایام بی تو، صبر...

مگذار دل از غصه پریشان شود ای عشقکاشانه ام از هجر تو ویران ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط