بی قرارت می کند صدها چرای لعنتی

بی قرارت می کند، صدها چرای لعنتی
کی به پایان میرسد این ماجرای لعنتی؟

لب به لب سیگار تا بیت الغزل سوزان شود
کی صدایم میکنی؟پس کی؟ صدای لعنتی

دل بریدن در میان بهت و گریه ساده نیست
بوی رفتن می دهد این لحظه های لعنتی

فرض کن!
تنهایی ات را با خودت قسمت کنی
فرض کن!
تنها شوی در یک هوای لعنتی

پشت هم سیگار و هر روزت، تماماً الکلی
بی خیالت می شود، حتی دعای لعنتی

من زمستان زاده ام از سوز میترسانی ام!؟
من زمستانم، بیا بر من، بلای لعنتی

سعی کردم تا شبی از زندگی هم کم شوم
کارد از بس میرسد هرشب به جای.. لعنتی

با دو زانوی در آغوشم خیالت میکنم
بغض غوغا میکند، این آشنای لعنتی
دیدگاه ها (۱)

بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی ره به گنجینهٔ اسرار نبرده‌ست ...

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسن...

بوی احساس توپیچید هوایت کردمامدم با دل سرگشته صدایت کردمدیدم...

عشق آن است که بر درد تو درمان باشدسرو سامان دل بی سرو سامان ...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط