⛓عشق دو طرفه ۵۱🖤⛓
⛓عشق دو طرفه ۵۱🖤⛓
تهیونگ:ممنونتم شوگا نمیدونم اگه تو نبودی باید چه کار میکردم
شوگا:نیازی به تشکر نیست
دکتر:هرچه زود تر لباساتون و عوض کنید و بیاید توی اتاق عمل چون نمیشه انتقالش داد به بیرون دستگاه بهش وصله
شوگا:چشم الان میام
دیالوگ از زبان جولی:
چشمامو باز کردم ...
جولی:تهیونگ....تهیونگ....کجایی
تهیونگ:چی؟بهشو اومدی خدایا شکرت ممنونم ازت
جولی:بچه هام ...بچه هام کجان خوبن دیگه مگه ن
تهیونگ:اره عزیزم خوبن کنارتن ببین دوتا فرشته (با گریه)
برگشتم و نگاهشون کردم تا نگاه کردم دوتا فرشته بی پایان رو دیدیم کنارم و کلی اشک ریخت از چشمم
تهیونگ:تموم شد سختی ها راستی سوفیا هم زایمان کرد امروز دکترش زودتر بهش نوبت داده بود
جولی:چه خوب
تهیونگ:خب باید بلند شی بهشون شیر بدی بیا کمکت کنم
بلند شدم و بچه هارو سیر کردم رفیتم خونه و بچه ها هم اونجا بودن دیدم سوفیا و کوکی اونجان اومده بودن خونه ما تا کنار هم باشیم اعضا اومدن جلومون و بچه رو از تهیونگ گرفتن و بغلش کردن و کلی باهش بازی کردن همینجو بچه سوفیا
جیمین:نگا نگاه داره میخنده پسرمون ای جانم
جین:حاجی پشمام این پرنسس هم داره میخنده
تهیونگ:اره دیگه دوقلو همینه کاراشون باهمن 😂
نامجون :تبریک میگم داداش مبارک باشه به توهم تبریک کوکی جان خیلی بپه هوتون خشگلن ما برای به دنیا اومدن بچه هاتون تدارک جشن دیدیم
تهیونگ:نیازی به این کارا نیست
کوکی:چی میگی بابا توب کاری کردن بزار یه جشن مفصل بگیریم برای بچه هامون
جولی:ازتون ممنونم بچه ها
کلی تشکر کردم از شون و اون روزا گذشت
(چند سال بعد)
بچه هامون حدودا ۴ سالشون شده بود و موقعی که تهیونگ از سر کاراش برمیگشت کلی بازی میکرد با بچه ها و هروقت هم خونه بود کلی می برد بچه هارو پارک و توی تاب هلشون میداد کنار هم مینشستیم و نگاه به بچه ها میکردیم
تهیونگ:چقدر زود گذشت ن؟
جولی:اره ممنونم ازت عشقم
تهیونگ:من از تو ممنونم که اومدی به زندگیم
(خب بچه ها این فیک هم تموم شد میخام اینو بگم که زندگی خیلی بالا و پایین داره سیاه و سفیدی پس هیچ وقت از زندگیت دست نکش اگه سیاه شد چون بالاخره این زندگی روی سفید هم داره)
مرسی که تا اینجا بودین و خوندین و حمایت کردین فیک جدید هم توراه
تهیونگ:ممنونتم شوگا نمیدونم اگه تو نبودی باید چه کار میکردم
شوگا:نیازی به تشکر نیست
دکتر:هرچه زود تر لباساتون و عوض کنید و بیاید توی اتاق عمل چون نمیشه انتقالش داد به بیرون دستگاه بهش وصله
شوگا:چشم الان میام
دیالوگ از زبان جولی:
چشمامو باز کردم ...
جولی:تهیونگ....تهیونگ....کجایی
تهیونگ:چی؟بهشو اومدی خدایا شکرت ممنونم ازت
جولی:بچه هام ...بچه هام کجان خوبن دیگه مگه ن
تهیونگ:اره عزیزم خوبن کنارتن ببین دوتا فرشته (با گریه)
برگشتم و نگاهشون کردم تا نگاه کردم دوتا فرشته بی پایان رو دیدیم کنارم و کلی اشک ریخت از چشمم
تهیونگ:تموم شد سختی ها راستی سوفیا هم زایمان کرد امروز دکترش زودتر بهش نوبت داده بود
جولی:چه خوب
تهیونگ:خب باید بلند شی بهشون شیر بدی بیا کمکت کنم
بلند شدم و بچه هارو سیر کردم رفیتم خونه و بچه ها هم اونجا بودن دیدم سوفیا و کوکی اونجان اومده بودن خونه ما تا کنار هم باشیم اعضا اومدن جلومون و بچه رو از تهیونگ گرفتن و بغلش کردن و کلی باهش بازی کردن همینجو بچه سوفیا
جیمین:نگا نگاه داره میخنده پسرمون ای جانم
جین:حاجی پشمام این پرنسس هم داره میخنده
تهیونگ:اره دیگه دوقلو همینه کاراشون باهمن 😂
نامجون :تبریک میگم داداش مبارک باشه به توهم تبریک کوکی جان خیلی بپه هوتون خشگلن ما برای به دنیا اومدن بچه هاتون تدارک جشن دیدیم
تهیونگ:نیازی به این کارا نیست
کوکی:چی میگی بابا توب کاری کردن بزار یه جشن مفصل بگیریم برای بچه هامون
جولی:ازتون ممنونم بچه ها
کلی تشکر کردم از شون و اون روزا گذشت
(چند سال بعد)
بچه هامون حدودا ۴ سالشون شده بود و موقعی که تهیونگ از سر کاراش برمیگشت کلی بازی میکرد با بچه ها و هروقت هم خونه بود کلی می برد بچه هارو پارک و توی تاب هلشون میداد کنار هم مینشستیم و نگاه به بچه ها میکردیم
تهیونگ:چقدر زود گذشت ن؟
جولی:اره ممنونم ازت عشقم
تهیونگ:من از تو ممنونم که اومدی به زندگیم
(خب بچه ها این فیک هم تموم شد میخام اینو بگم که زندگی خیلی بالا و پایین داره سیاه و سفیدی پس هیچ وقت از زندگیت دست نکش اگه سیاه شد چون بالاخره این زندگی روی سفید هم داره)
مرسی که تا اینجا بودین و خوندین و حمایت کردین فیک جدید هم توراه
۸۶.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.