⛓عشق دو طرفه ۴۹🖤⛓
⛓عشق دو طرفه ۴۹🖤⛓
روز تعیین جنسیت رسیده بود با تهیونگ رفتیم بیمارستان
جولی:تهیونگ تو نیا داخل بزار خودم اول بفهمم بهت میگم
تهیونگ:ولی جون به لب میشم لطفا بزار بیام
جولی:عشقم ...
تهیونگ:باشه هرچی تو بگی
رفتم و شروع کرد دستگاه رو کشیدن رو شکمم
دکتر:به به مبارکه مبارکه یه دوقلو خشگل داره گیرتون میاد و جنسیت یه دختر و پسره
جولی:وای خدا جونم ممنون ...هق....هق
همینجور که گریه میکرد رفتم داخل ماشین
تهیونگ:چی شده جولی چی شده جواب بده نترسون منو
جولی:نترس یه دختر و یه پسر خشگل داره گیرمون میاد
تهیونگ :(اشکی از چشماش چکید روی دستم)خداروشکر خدارو شکر خدایا ازت ممنونم از بچه هام مثل چشمام مواظبت میکنم راستی جولی بچه ها تداروکاتی دیدن برای تو و سوفیا
جولی:واقعا چه تداروکاتی
تهیونگ:خب دیگه نمیشه گفت
دستشو گذاشت رو شکمم و بوس کرد و گفت:شما دوتا جون منین دوتا فرشتع خوش اومدین به زندگی من شاهزاده و پرنسس کوچولوی خودم 🥺
با این حرفاش همینجور اشک میریختم با خودم میگفتم فکرشو نمیکردم که تهیونگ بشه بابای بچه هامون فکر میکردم چا میشه بابای بچه هام ولی همینم که میتونم پیش تهیونگ احساس ارامش کنم کافیه و اینکه از ته قلبم تهیونگ رو دوست دارم🥺⛓🖤
رسدیدم خونه و روی تخت ولو شدم خیلی دلم درد میکرد تهیونگ اومد افتاد روی تخت و خابید که یهو شروع کردن به لگد زدن به شکمم🥺
جولی:تهیونگ ،وای ،تهیونگ دارن تکون میخورن دستتو بزار روی شکمم
تهیونگ:جدی وای خدا
دستشو گذاشت روی شکمم و تا دیدی دارن تکون میخورن خیلی ذوق کرده بود
تهیونگ:خدای من (اشک از چشماش میچکید)خدای من جولی بهت قول میدم زندگی براتون بسازم که هیچ غمی تو دلت نباشه میخام جای چا را برات پر کنم اگه قبول کنی
جولی:تهیونگ خیلی دوست دارم پیشت احساس امنیت میکنم ولی خب کسی نمیتونه جای چا را برام بگیره ولی ازت خیلی ممنون که دارمت و پیشمی از اینم خوشحالم که تو بابای بچه هامی
اومد بغلم کرد و گریه یمکرد و میگفت قول میدم جوری زندگی کنی که منو مثل چا بدونی
با این حرفاش اشک میریختم .....
(۴ماه بعد )
داشتم لباسای بچه هارو تاه میزدم میزاشتم تو ساک چون چند هفتع دیگه موقع زایمانم بود و سوفیا هم ۱ هفته دیگه زایمان داشت
همینجور که تهیونگ هی لباس هارو بو میکرد چندتا اشک چکید روی گونش
رفتم و بغلش کردم و بوسش کردم که یهو
......
روز تعیین جنسیت رسیده بود با تهیونگ رفتیم بیمارستان
جولی:تهیونگ تو نیا داخل بزار خودم اول بفهمم بهت میگم
تهیونگ:ولی جون به لب میشم لطفا بزار بیام
جولی:عشقم ...
تهیونگ:باشه هرچی تو بگی
رفتم و شروع کرد دستگاه رو کشیدن رو شکمم
دکتر:به به مبارکه مبارکه یه دوقلو خشگل داره گیرتون میاد و جنسیت یه دختر و پسره
جولی:وای خدا جونم ممنون ...هق....هق
همینجور که گریه میکرد رفتم داخل ماشین
تهیونگ:چی شده جولی چی شده جواب بده نترسون منو
جولی:نترس یه دختر و یه پسر خشگل داره گیرمون میاد
تهیونگ :(اشکی از چشماش چکید روی دستم)خداروشکر خدارو شکر خدایا ازت ممنونم از بچه هام مثل چشمام مواظبت میکنم راستی جولی بچه ها تداروکاتی دیدن برای تو و سوفیا
جولی:واقعا چه تداروکاتی
تهیونگ:خب دیگه نمیشه گفت
دستشو گذاشت رو شکمم و بوس کرد و گفت:شما دوتا جون منین دوتا فرشتع خوش اومدین به زندگی من شاهزاده و پرنسس کوچولوی خودم 🥺
با این حرفاش همینجور اشک میریختم با خودم میگفتم فکرشو نمیکردم که تهیونگ بشه بابای بچه هامون فکر میکردم چا میشه بابای بچه هام ولی همینم که میتونم پیش تهیونگ احساس ارامش کنم کافیه و اینکه از ته قلبم تهیونگ رو دوست دارم🥺⛓🖤
رسدیدم خونه و روی تخت ولو شدم خیلی دلم درد میکرد تهیونگ اومد افتاد روی تخت و خابید که یهو شروع کردن به لگد زدن به شکمم🥺
جولی:تهیونگ ،وای ،تهیونگ دارن تکون میخورن دستتو بزار روی شکمم
تهیونگ:جدی وای خدا
دستشو گذاشت روی شکمم و تا دیدی دارن تکون میخورن خیلی ذوق کرده بود
تهیونگ:خدای من (اشک از چشماش میچکید)خدای من جولی بهت قول میدم زندگی براتون بسازم که هیچ غمی تو دلت نباشه میخام جای چا را برات پر کنم اگه قبول کنی
جولی:تهیونگ خیلی دوست دارم پیشت احساس امنیت میکنم ولی خب کسی نمیتونه جای چا را برام بگیره ولی ازت خیلی ممنون که دارمت و پیشمی از اینم خوشحالم که تو بابای بچه هامی
اومد بغلم کرد و گریه یمکرد و میگفت قول میدم جوری زندگی کنی که منو مثل چا بدونی
با این حرفاش اشک میریختم .....
(۴ماه بعد )
داشتم لباسای بچه هارو تاه میزدم میزاشتم تو ساک چون چند هفتع دیگه موقع زایمانم بود و سوفیا هم ۱ هفته دیگه زایمان داشت
همینجور که تهیونگ هی لباس هارو بو میکرد چندتا اشک چکید روی گونش
رفتم و بغلش کردم و بوسش کردم که یهو
......
۳۸.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.