روز عروسی ا.ت ویو
روز عروسی ا.ت ویو
میکاپم تموم شد رفتم لباس عروس و پوشیدم که دیدم الی هم میکاپش تموم شد الی هم لباسش و پوشید رفتیم بیرون که ته و کوک منتظرمون بودن سوار ماشین شدیم به سمت تالار رفتیم رسیدیم و بعد چند تا زر زر کردن عاقد ما بله رو گفتیم بزور همو بوسیدیم و یکم رقصیدیم و رفتیم عمارت
(الی و ات و تهیونگ و جونگ کوک تو یه عمارت زندگی میکنن)
جونگ کوک: اتاق تو اینجاست
ا.ت: خوبه حالا هم برو میخوام لباسمو در بیارم
جونگ کوک: کمکت میکنم لباست رو در بیاری
ا.ت: نه کمک نمیخوام برو دیگه
جونگ کوک: رو حرف من حرف نزن(جدی)
ا.ت: باشه بابا
با کمکش زیپ لباسمو کشید که نزدیک بود لباس بیوفته که گرفتمش
میکاپم تموم شد رفتم لباس عروس و پوشیدم که دیدم الی هم میکاپش تموم شد الی هم لباسش و پوشید رفتیم بیرون که ته و کوک منتظرمون بودن سوار ماشین شدیم به سمت تالار رفتیم رسیدیم و بعد چند تا زر زر کردن عاقد ما بله رو گفتیم بزور همو بوسیدیم و یکم رقصیدیم و رفتیم عمارت
(الی و ات و تهیونگ و جونگ کوک تو یه عمارت زندگی میکنن)
جونگ کوک: اتاق تو اینجاست
ا.ت: خوبه حالا هم برو میخوام لباسمو در بیارم
جونگ کوک: کمکت میکنم لباست رو در بیاری
ا.ت: نه کمک نمیخوام برو دیگه
جونگ کوک: رو حرف من حرف نزن(جدی)
ا.ت: باشه بابا
با کمکش زیپ لباسمو کشید که نزدیک بود لباس بیوفته که گرفتمش
۷.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.