رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁶³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
منم بهش خیره شدم.
جین: چیه، جذاب ندیدی؟
من: نه..اولین جذابی که دیدم خودم بودم..
و زدم زیر خنده.
جین: دخترهه..کوچولووووووووووو.
آخه من جذابمممم یا تووووو؟
من: معلومه، من جذابترم.
جین: آشغاللللللل، خیلی هم دلتتتت بخوادددد.
به حرص خوردنش میخندیدم.
جین: دخترم به خودم میبره..مثل تو که زشت و کوچولو نمیشه.
من: هاننننننن؟ کی گفتههه دخترههه؟ پسرم با خودم میبره از تو جذابتر.
جین: من میگم دختره یعنی دختره.
من: خود به خودا خدا هم میگه بیا دختر تحویل بگیر.
جین: ببین..اگه بچم دختر بشه تو باید برام یه هدیه بگیری، اما اگه پسر بشه من واست هدیه میگیرم.
من: باشه قبوله، حالا میبینیم کی برنده میشه.
با یه حالت بامزه ای گفت: برو کنار. خستم، هیچم خوشگل نیستی، بدریختتت بددد قیافهههه، چشماتممم هیچچچ قشنگگگ نیست، خیلی کوچولویی، با این قدت.
لپاش قرمز شده بودن و دوست داشتم بچلونمش.
ناخونامم بلند بودن.
لپاشو گرفتم و فشار دادم.
جین:لپامو ول کنننن..اخخ ناخونات تیزهههه.
و من بیشتر لپاش فشار میدادم.
دوست داشتم از جا بکنمشونن.
که یدفعه لپامو گرفت و بیشتر فشار داد.
من: ولممم کننن.
جین: ولممم کننن تا ولتت کنمم.
من: نمیخوامممم.
جین: پس منم بیشتر لپاتووو میکشمم.
احساس میکردم لپام سر شدن.
لپاشو ول کردم که لپامو ول کرد. اشک تو چشمام جمع شد.
من: ای..ن..نمیتونم حرف بزنم..لپامو کندی..کثافط.
جین: تووو نگاهه کنن جای ناخوناتتت مونده رو لپاممم زخمشون کردییی.
من: گگگگگگگگ.
بلند شدم سر پا و رفتم رو تخت نرمم دراز کشیدم.
جین: یه وقت بد نگذره، جا خوش کردی تو اتاق من؟
چشام گرد شد.
وای خاکککککککک.
من حتی چند لحظه پیش گفتم تخت نرمم، م مالکیت؟😐
سریع بلند شدم و سری خم کردم.
من: ببخشید.
و رفتم اتاق خودم. ایش اینجا چقد سرده.
اتاق خودم هیچ خوب نیست. وایب روح و ارواح بهم دست میده.
پتو رو کشیدم سرم.
در اتاقمو باز گذاشتم و چراغ خواب و روشن کردم.
چشمامو بستم و سعی کردم به سر و صدای های عجیب و غریب توجه نکنم.
پارت⁶³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
منم بهش خیره شدم.
جین: چیه، جذاب ندیدی؟
من: نه..اولین جذابی که دیدم خودم بودم..
و زدم زیر خنده.
جین: دخترهه..کوچولووووووووووو.
آخه من جذابمممم یا تووووو؟
من: معلومه، من جذابترم.
جین: آشغاللللللل، خیلی هم دلتتتت بخوادددد.
به حرص خوردنش میخندیدم.
جین: دخترم به خودم میبره..مثل تو که زشت و کوچولو نمیشه.
من: هاننننننن؟ کی گفتههه دخترههه؟ پسرم با خودم میبره از تو جذابتر.
جین: من میگم دختره یعنی دختره.
من: خود به خودا خدا هم میگه بیا دختر تحویل بگیر.
جین: ببین..اگه بچم دختر بشه تو باید برام یه هدیه بگیری، اما اگه پسر بشه من واست هدیه میگیرم.
من: باشه قبوله، حالا میبینیم کی برنده میشه.
با یه حالت بامزه ای گفت: برو کنار. خستم، هیچم خوشگل نیستی، بدریختتت بددد قیافهههه، چشماتممم هیچچچ قشنگگگ نیست، خیلی کوچولویی، با این قدت.
لپاش قرمز شده بودن و دوست داشتم بچلونمش.
ناخونامم بلند بودن.
لپاشو گرفتم و فشار دادم.
جین:لپامو ول کنننن..اخخ ناخونات تیزهههه.
و من بیشتر لپاش فشار میدادم.
دوست داشتم از جا بکنمشونن.
که یدفعه لپامو گرفت و بیشتر فشار داد.
من: ولممم کننن.
جین: ولممم کننن تا ولتت کنمم.
من: نمیخوامممم.
جین: پس منم بیشتر لپاتووو میکشمم.
احساس میکردم لپام سر شدن.
لپاشو ول کردم که لپامو ول کرد. اشک تو چشمام جمع شد.
من: ای..ن..نمیتونم حرف بزنم..لپامو کندی..کثافط.
جین: تووو نگاهه کنن جای ناخوناتتت مونده رو لپاممم زخمشون کردییی.
من: گگگگگگگگ.
بلند شدم سر پا و رفتم رو تخت نرمم دراز کشیدم.
جین: یه وقت بد نگذره، جا خوش کردی تو اتاق من؟
چشام گرد شد.
وای خاکککککککک.
من حتی چند لحظه پیش گفتم تخت نرمم، م مالکیت؟😐
سریع بلند شدم و سری خم کردم.
من: ببخشید.
و رفتم اتاق خودم. ایش اینجا چقد سرده.
اتاق خودم هیچ خوب نیست. وایب روح و ارواح بهم دست میده.
پتو رو کشیدم سرم.
در اتاقمو باز گذاشتم و چراغ خواب و روشن کردم.
چشمامو بستم و سعی کردم به سر و صدای های عجیب و غریب توجه نکنم.
۳.۳k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.