رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁶⁰
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
من: حواست باشه دستت نسوزه.
نگاه حرصی بهم انداخت.
رفتم بشینم روی صندلی که صدای آخش بلند شد.
برگشتم طرفش و طوری نگاش کردم که ترسید.
من: مگه بهت نگفتم؟
رفتم طرفش، از انگشت اشاره اش تا مچ دستشو سوخته بود.
من: دستت با چی سوخت؟
جین مظلوم نگاهم کرد و گفت: آب داغ.
در کابینت و باز کردم و شیشه عسل و اوردم بیرون.
نشوندمش روی صندلی و با انگشتم عسل ریختم روی سوختگیش.
زد دست سفیدشو ناکار کرد. حواس پرت.
همونجوری مشغول عسل زدن بودم که دستشو برد جلوتر.
دوباره برد جلوتر که نگاش کردم.
صورتشو آورد جلو و گونمو بوسید.
خجالت کشیدم.
سریع در عسل و بستم و دستمو شستم.
جدیدا پرو شده بدون اجازه بوسم میکنه.
من: نباید کار کنی که عسل پاک بشه. بشین خودم غذا درست میکنم.
جین: نه نه نه نههههه حق نداری کار کنی!
من: چراااا؟
جین: به خاطر اون فسقلی.
بی حوصله نگاهی بهش کردم.
من: هر وقت شد شیش ماهم اونوقت کار نمیکنم الان که اذیت نمیشم.
جین: نه نه نه اصلا اجازه نداری.
یه سر رفتم اتاقم تا اتاقمو تمیز کنم.
پردمو زدم کنار که نور خورشید کل اتاقمو روشن کرد.
خورشید سانشاین
سانشاین جیهوپ
جیهوپ خورشید
خودمو خودم به چرت و پرتام خندیدم.
گوشیم پیامک اومد.
پیامک: فردا میتوانید به بیمارستان.....برای تعیین جنسیت مراجعه نمایید با تشکر.
اوهو، این شماره منو از کجا پیدا کرد؟ حقیقتا پشمام.
نشستم روی تختم..
لبخندی زدم..منم یه فندقی دارم:)
ببخشید اگه مامان اذیتت کرد باشه؟
توی سکوت لباسای روی تختمو جمع میکردم که صدای باد میومد.
یهو چنان صدای بلندی اومد که ترس جیغ بنفشی کشیدم و دستمو گذاشتم روی قلبم.
جین مثل میگ میگ اومد توی اتاقم.
جین: وای..خدا لعنتت نکنه..زهر ترک شدم.. چیشده؟
سرمو چرخوندم، یه کبوتر مرده خورده بود به در بالکن و صدای بلندی ایجاد کرده بود.
پارت⁶⁰
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
من: حواست باشه دستت نسوزه.
نگاه حرصی بهم انداخت.
رفتم بشینم روی صندلی که صدای آخش بلند شد.
برگشتم طرفش و طوری نگاش کردم که ترسید.
من: مگه بهت نگفتم؟
رفتم طرفش، از انگشت اشاره اش تا مچ دستشو سوخته بود.
من: دستت با چی سوخت؟
جین مظلوم نگاهم کرد و گفت: آب داغ.
در کابینت و باز کردم و شیشه عسل و اوردم بیرون.
نشوندمش روی صندلی و با انگشتم عسل ریختم روی سوختگیش.
زد دست سفیدشو ناکار کرد. حواس پرت.
همونجوری مشغول عسل زدن بودم که دستشو برد جلوتر.
دوباره برد جلوتر که نگاش کردم.
صورتشو آورد جلو و گونمو بوسید.
خجالت کشیدم.
سریع در عسل و بستم و دستمو شستم.
جدیدا پرو شده بدون اجازه بوسم میکنه.
من: نباید کار کنی که عسل پاک بشه. بشین خودم غذا درست میکنم.
جین: نه نه نه نههههه حق نداری کار کنی!
من: چراااا؟
جین: به خاطر اون فسقلی.
بی حوصله نگاهی بهش کردم.
من: هر وقت شد شیش ماهم اونوقت کار نمیکنم الان که اذیت نمیشم.
جین: نه نه نه اصلا اجازه نداری.
یه سر رفتم اتاقم تا اتاقمو تمیز کنم.
پردمو زدم کنار که نور خورشید کل اتاقمو روشن کرد.
خورشید سانشاین
سانشاین جیهوپ
جیهوپ خورشید
خودمو خودم به چرت و پرتام خندیدم.
گوشیم پیامک اومد.
پیامک: فردا میتوانید به بیمارستان.....برای تعیین جنسیت مراجعه نمایید با تشکر.
اوهو، این شماره منو از کجا پیدا کرد؟ حقیقتا پشمام.
نشستم روی تختم..
لبخندی زدم..منم یه فندقی دارم:)
ببخشید اگه مامان اذیتت کرد باشه؟
توی سکوت لباسای روی تختمو جمع میکردم که صدای باد میومد.
یهو چنان صدای بلندی اومد که ترس جیغ بنفشی کشیدم و دستمو گذاشتم روی قلبم.
جین مثل میگ میگ اومد توی اتاقم.
جین: وای..خدا لعنتت نکنه..زهر ترک شدم.. چیشده؟
سرمو چرخوندم، یه کبوتر مرده خورده بود به در بالکن و صدای بلندی ایجاد کرده بود.
۳.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.