هفتمین عشق

هفتمین عشق
Part 34
که یهو زبونشو تو لپش فرو برد و از کنارم رد شد
مودتو گاییدم(تو دلش)
_هرکی میخاد بیاد
بیادددد هرکی نمیخادم به درک
جیا: من با داداشم میرم
جیهوپ: پسرا با من
ماری: دخترا هم با من
رفتیم سمت ماشین سوار شدیم و راه افتادیم
رفتیم تو مجلس
همه نگاها رو ما بود همه اشک تمساح میریختن
روای کوک
_حالم ازین موقعیت به هم میخوره داشتم ازین موقعیت خیلی تخمی فرار میکردم که عموی نکبتم جلوم ظاهر شد
&کوک تسلیت میگم
_همچنین
قیافه ی نحستو
&پدرت بلاخره رفت پیش مادرت حتما جاش خوبه
_ازین حرفش خونم به جوش اومد خاستم یکی بزنم تو دهنش که
دستی رو روی شونم حس کردم
سخت در اشتباهیت
مامانش تو بهشته ولی جؤن قرار نیست بره اونجا چون لیاقت اونجا رو نداره

روای ات
داشتم برا خودم میچرخیدم که نگاهم به کوک
که دیدم عرق کرده رفتم نزدیک تر که اون حرف رو شنیدم
و از کوک دفاع کردم
&و اون وقت شما کی باشین؟
من....
_دوست دخترمه...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی