زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۰۴
روی صورت رنگ پریده و ناامید اون دختر نشست
نگاهش رو یخ بسته ازش گرفت و گفت : راه خروج رو بهش نشون بده جینری
و خودش به سمت همون خروجی ای که میگفت رفت. چند لحظه ی بعد اثری جز سکوت و عطر تلخش توی سالن نبود جینری دهن باز کرد اما تهیونگ زودتر گفت : یه قرارداد جدید بهم بده !
آشغال هایی که تولید شده بود رو انداخت داخل سطا
آشغالهایی که تولید شده بود رو انداخت داخل سطل و
منتظر نگاهش کرد.
فکر نکنم اینبار اگه سرخود باشم زندهم بذاره!
تهیونگ خندید: نگران نباش اگه کسی هم قرار این
وسط چال بشه احتمالا
منم !
(*)•
یکبار دیگه پیامی که جانگمی براش فرستاده بود رو
خوند
;ساعت ۳ بعدازظهر- فرودگاه اینچئون
مطمئن شد که اشتباه نیومده! ساعت ۲ و ۴۵ بود و تهیونگ برای هزارمین بار از خودش میپرسید که چرا اینجاست ؟
اگه دختر اون سمت سالن میدیدش احتمالا یدور دیگه کل هیکلش رو قهوه ای میکرد ولی تهیونگ باز هم اونجا بود. با فاصله ی قابل توجهی ازش تکیه به ستون داده بود و در کمین بود که اگه رویت شد قایم شه! سایمون ، برخلاف این چند باری که دیده بودش ، یه جین مشکی پوشیده بود و یه کراپ قرمز - مشکی ؛ نصف موهاشو با یه گیره بالا بسته بود نصف دیگه شون بی قید روی شونه هاش رها شده بود و یه بگ کوچیک دستش بود
تهیونگ توی این مدت اصلا اینقدر هیجان زده ندی
بودش !
نه اینکه ذوق داشته باشه و بپر بپر کنه ، اصلا ! فقط حالت خنثی و جدی همیشگیش حالا تبدیل به موجودی تماما چشم بود و ورودی رو می پایید شده بود.
که
تهیونگ هم حالا مشتاق بود بزرگ رو به هیجان آورده کیه !
که ببينه آدمی که سایمون
ولی هنوز نمیدونست خودش اینجا چیکار میکنه !
شاید بخاطر شرمندگی بابت رفتار دیشبش بود
...
شاید هم اینکه قیافه ی مظلومش بعد از اون حجم از بالا آوردن از جلوی چشمهاش جلو نمیرفت بی تاثیر نبود
...
پارت ۱۰۴
روی صورت رنگ پریده و ناامید اون دختر نشست
نگاهش رو یخ بسته ازش گرفت و گفت : راه خروج رو بهش نشون بده جینری
و خودش به سمت همون خروجی ای که میگفت رفت. چند لحظه ی بعد اثری جز سکوت و عطر تلخش توی سالن نبود جینری دهن باز کرد اما تهیونگ زودتر گفت : یه قرارداد جدید بهم بده !
آشغال هایی که تولید شده بود رو انداخت داخل سطا
آشغالهایی که تولید شده بود رو انداخت داخل سطل و
منتظر نگاهش کرد.
فکر نکنم اینبار اگه سرخود باشم زندهم بذاره!
تهیونگ خندید: نگران نباش اگه کسی هم قرار این
وسط چال بشه احتمالا
منم !
(*)•
یکبار دیگه پیامی که جانگمی براش فرستاده بود رو
خوند
;ساعت ۳ بعدازظهر- فرودگاه اینچئون
مطمئن شد که اشتباه نیومده! ساعت ۲ و ۴۵ بود و تهیونگ برای هزارمین بار از خودش میپرسید که چرا اینجاست ؟
اگه دختر اون سمت سالن میدیدش احتمالا یدور دیگه کل هیکلش رو قهوه ای میکرد ولی تهیونگ باز هم اونجا بود. با فاصله ی قابل توجهی ازش تکیه به ستون داده بود و در کمین بود که اگه رویت شد قایم شه! سایمون ، برخلاف این چند باری که دیده بودش ، یه جین مشکی پوشیده بود و یه کراپ قرمز - مشکی ؛ نصف موهاشو با یه گیره بالا بسته بود نصف دیگه شون بی قید روی شونه هاش رها شده بود و یه بگ کوچیک دستش بود
تهیونگ توی این مدت اصلا اینقدر هیجان زده ندی
بودش !
نه اینکه ذوق داشته باشه و بپر بپر کنه ، اصلا ! فقط حالت خنثی و جدی همیشگیش حالا تبدیل به موجودی تماما چشم بود و ورودی رو می پایید شده بود.
که
تهیونگ هم حالا مشتاق بود بزرگ رو به هیجان آورده کیه !
که ببينه آدمی که سایمون
ولی هنوز نمیدونست خودش اینجا چیکار میکنه !
شاید بخاطر شرمندگی بابت رفتار دیشبش بود
...
شاید هم اینکه قیافه ی مظلومش بعد از اون حجم از بالا آوردن از جلوی چشمهاش جلو نمیرفت بی تاثیر نبود
...
- ۲.۵k
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط