Fakeyoongi 🌌
OrdinaryLife 🌙 p19 🌙
یونا :واخ ساعت چنده؟
یونگی :ول کن بخواب
یونا :وای نهههههههههههههه دیر کردم
یونگی: خب بابا
یونا :همممممممممم
سریع بلند شدم لباسامو عوض کردم موهامم شونه کردم به صورتم رسیدم بخیمم جوش خورده بود کشیدمش دردم اومد
یونا :جیغغغغغغغغغغغ
یونگی :واییییییی چتههههههههه
یونا :بخیمو کشیدم
یونگی :مریضی دختر نه
یونا :عه
یونگی :وايسا ببينمش..... خب خوبه چیزی نشده پس چرا جیغ زدی
یونا :دردم گرفت خب 🥺
یونگی :ای خدا کیوت من باشه عب نداره
یونا: فردا ميای سرکار؟!
یونگی: عاممم نه به همه مرخصی دادم.... ميخوام بيام با پدر مادرت حرف بزنم
یونا :چ...چرا؟؟
یونگی :ديوونه من عاشقت شدم ميخوام از پدر و مادرت خواستگاریت کنم
یونا :(در شک )
یونگی :خخخخخخخخخ قیافشوو
یونا:......
یونگی: هی دختر
یونا:.......
یونگی :یاااااااا یونا
یونا :ها... ها من من
یونگی: خخخخخخخخخخخخخخ...... تو چی؟
یونا :منم عاشقتم
یونگی :ميدونستم
یونا: عه..... من برم خونه کی میبینمت؟؟
یونگی :امروز بعد از ظهر با دسته گل
یونا :وایییییییییییی🤩
یونگی: اووو خب حالا
یونا :من رفتم
یونگی :برو.... خداحافظ
انقد خوشحال بودم نفهميدم کی رسیدم زنگ درو زدم
م.ی:وایییییییییییی سلام دخترممممممم
یونا: سلاممممم مامانننننننن
رفتم تو همرو بغل کردم رفتم تو اتاقم چقد دلم برای بوی اتاقم تنگ شده بود
لباسامو جمع کردم اتاقمو گرد گیری کردم جارو کشیدم دستمال کشیدم خیلی خوب شد حسابی بهم ریخته شدم از تو کشوم يه هودی شلوار مشکی سفید برداشتم پوشیدم موهامو شونه کردم حسابی لخت بود نیاز به بستن نداشت يه کمم آرایش کردم لباسامو بردم پایین
یونا :مامان ماشین زدی؟
م.ی:نه هنوز
یونا :خب خوبه
م.ی:مگه لباس داری؟
یونا: آره خیلی
م.ی:بده من
یونا :مرسی
ویو یونگی :
رفتم خونه خالم مامانمو و خواهرمو دیدم خالم نذاشت که بيارم خونه
به مامانم همرو گفتم
یونگی :مامان
م.ی: جانم مامان؟!
یونگی: من... من عاشق شدم
م.ی:وایییییییییییی پسرم چقد خوشحال شدم
یونگی :....
م.ی:حالا میشماسیش؟! دختر خوبيه؟!
یونگی :آره دختره خوبيه تو وکیل شرکتمونه
م.ی:چه بهتر... حالا کی بریم خواستگاريش؟؟
یونگی :بعدازظهر
م.ی:باشه پس بزار به بقیه هم بگم
یونگی :باشه مامان..... من ميرم خونه
م.ی:مراقب خودت باش فعلا پسرم
یونگی :فعلا
ویو یونا :
نشسته بودم رو تخت داشتم با موبايلم کار میکردم که اسمس اومد
یونگی :چطوری؟
یونا :خوبم
یونگی :راستی به مامانم گفتم ميخوام بعدازظهر بيام خواستگاریت
یونا :وایییییییییییی ولی هنوز من چیزی نگفتم
یونگی :خب برو بگو
یونا :باشه باشه
یونگی :ساعت 6میبینمت خوشگل کرده باشیا
یونا :حتمن... خب من برم
یونگی :برو برو خدافظ
یونا :خداحافظ
رفتم پایین دیدم بابام مثه همیشه نشسته رو کاناپه و مشغول خوندن روزنامه بود مامانم قهوه درست کرده بود اومد نشست پیش بابام داداشم نشسته با گوشیش بود منم رفتم نشستم پیششون
یونا :داداشم چطوره؟
ب.ی:به خوبیت.... تو چطوری؟
یونا: منم خوبم... مامان بابا و داداش ميشه يه لحظه باهم صحبت کنیم
پ.ی:چیشده دخترم
م.ی: خب ببينم دختر گلم چی ميخواد بگه
ب.ی:گوشم به شماس
یونا :خیلی ممنون از همگیتون..... خب راستش تو شرکتی که کار میکنم يه مدیر داریم که خیلی مرد خوبيه و مهربون درسته ظاهرش سرده ولی خب آدم گرميه
پ.ی:خب؟!
یونا: تو سفری که رفتیم خیلی مواظبم بود همیشه کنارم بود
م.ی:تشو بگو دخترم طولش نده
یونا :خب خب..... اون به من که عاشقمه منم عاشقشم دوسش دارم تو این يه هفته که کنار هم بودیم فهمیدم که حسم واقعا بهش واقعيه اونم همین طور
پ.ی:به به دخترم عاشق شده
م.ی:وای خدای من(بغض)
ب.ی:اوهههه چشم روشن اجی
یونا:.......
یونا :واخ ساعت چنده؟
یونگی :ول کن بخواب
یونا :وای نهههههههههههههه دیر کردم
یونگی: خب بابا
یونا :همممممممممم
سریع بلند شدم لباسامو عوض کردم موهامم شونه کردم به صورتم رسیدم بخیمم جوش خورده بود کشیدمش دردم اومد
یونا :جیغغغغغغغغغغغ
یونگی :واییییییی چتههههههههه
یونا :بخیمو کشیدم
یونگی :مریضی دختر نه
یونا :عه
یونگی :وايسا ببينمش..... خب خوبه چیزی نشده پس چرا جیغ زدی
یونا :دردم گرفت خب 🥺
یونگی :ای خدا کیوت من باشه عب نداره
یونا: فردا ميای سرکار؟!
یونگی: عاممم نه به همه مرخصی دادم.... ميخوام بيام با پدر مادرت حرف بزنم
یونا :چ...چرا؟؟
یونگی :ديوونه من عاشقت شدم ميخوام از پدر و مادرت خواستگاریت کنم
یونا :(در شک )
یونگی :خخخخخخخخخ قیافشوو
یونا:......
یونگی: هی دختر
یونا:.......
یونگی :یاااااااا یونا
یونا :ها... ها من من
یونگی: خخخخخخخخخخخخخخ...... تو چی؟
یونا :منم عاشقتم
یونگی :ميدونستم
یونا: عه..... من برم خونه کی میبینمت؟؟
یونگی :امروز بعد از ظهر با دسته گل
یونا :وایییییییییییی🤩
یونگی: اووو خب حالا
یونا :من رفتم
یونگی :برو.... خداحافظ
انقد خوشحال بودم نفهميدم کی رسیدم زنگ درو زدم
م.ی:وایییییییییییی سلام دخترممممممم
یونا: سلاممممم مامانننننننن
رفتم تو همرو بغل کردم رفتم تو اتاقم چقد دلم برای بوی اتاقم تنگ شده بود
لباسامو جمع کردم اتاقمو گرد گیری کردم جارو کشیدم دستمال کشیدم خیلی خوب شد حسابی بهم ریخته شدم از تو کشوم يه هودی شلوار مشکی سفید برداشتم پوشیدم موهامو شونه کردم حسابی لخت بود نیاز به بستن نداشت يه کمم آرایش کردم لباسامو بردم پایین
یونا :مامان ماشین زدی؟
م.ی:نه هنوز
یونا :خب خوبه
م.ی:مگه لباس داری؟
یونا: آره خیلی
م.ی:بده من
یونا :مرسی
ویو یونگی :
رفتم خونه خالم مامانمو و خواهرمو دیدم خالم نذاشت که بيارم خونه
به مامانم همرو گفتم
یونگی :مامان
م.ی: جانم مامان؟!
یونگی: من... من عاشق شدم
م.ی:وایییییییییییی پسرم چقد خوشحال شدم
یونگی :....
م.ی:حالا میشماسیش؟! دختر خوبيه؟!
یونگی :آره دختره خوبيه تو وکیل شرکتمونه
م.ی:چه بهتر... حالا کی بریم خواستگاريش؟؟
یونگی :بعدازظهر
م.ی:باشه پس بزار به بقیه هم بگم
یونگی :باشه مامان..... من ميرم خونه
م.ی:مراقب خودت باش فعلا پسرم
یونگی :فعلا
ویو یونا :
نشسته بودم رو تخت داشتم با موبايلم کار میکردم که اسمس اومد
یونگی :چطوری؟
یونا :خوبم
یونگی :راستی به مامانم گفتم ميخوام بعدازظهر بيام خواستگاریت
یونا :وایییییییییییی ولی هنوز من چیزی نگفتم
یونگی :خب برو بگو
یونا :باشه باشه
یونگی :ساعت 6میبینمت خوشگل کرده باشیا
یونا :حتمن... خب من برم
یونگی :برو برو خدافظ
یونا :خداحافظ
رفتم پایین دیدم بابام مثه همیشه نشسته رو کاناپه و مشغول خوندن روزنامه بود مامانم قهوه درست کرده بود اومد نشست پیش بابام داداشم نشسته با گوشیش بود منم رفتم نشستم پیششون
یونا :داداشم چطوره؟
ب.ی:به خوبیت.... تو چطوری؟
یونا: منم خوبم... مامان بابا و داداش ميشه يه لحظه باهم صحبت کنیم
پ.ی:چیشده دخترم
م.ی: خب ببينم دختر گلم چی ميخواد بگه
ب.ی:گوشم به شماس
یونا :خیلی ممنون از همگیتون..... خب راستش تو شرکتی که کار میکنم يه مدیر داریم که خیلی مرد خوبيه و مهربون درسته ظاهرش سرده ولی خب آدم گرميه
پ.ی:خب؟!
یونا: تو سفری که رفتیم خیلی مواظبم بود همیشه کنارم بود
م.ی:تشو بگو دخترم طولش نده
یونا :خب خب..... اون به من که عاشقمه منم عاشقشم دوسش دارم تو این يه هفته که کنار هم بودیم فهمیدم که حسم واقعا بهش واقعيه اونم همین طور
پ.ی:به به دخترم عاشق شده
م.ی:وای خدای من(بغض)
ب.ی:اوهههه چشم روشن اجی
یونا:.......
۷.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.