p2:
p2:
ولی نمیخواست ا.ت رو از دست بده! دستشو آروم روی قفسه سینش گذاشت و با چند بار پلک زدن شروع به صحبت کرد: ا.ت شی؛ نمیدونم بعد از شنیدن این حرفم چه واکنشی داری! ولی اینو با تمام وجودم میدونم..که میخوام حرفمو بگم تا بعدا حسرت نخورم! نمیخوام بعدا بگم اون لباسی که تنته کارما عه و اون عطرت، عطر پشیمونیِ منه!! چون میدونم اگه حسرتش روی قلبم بمونه تا آخر عمرم پشیمون میمونم..و در آخر..مجنون میمیرم!
جونگکوک دستش رو روی دست ا.ت که روی صفحات کتاب بود گذاشت و به چشم های اقیانوسیِ ا.ت خیره شد: ا.ت شی! من قبلاً قلبمو بهت باختم و از این باخت خوشحالم..حالا..میخوام با وجود همیشگیت کنارم همه چیم رو بهت ببازم..با هربار بوسیدنت روحم رو..با تر لمست جسمم رو..با هر نگاهت وجودم رو ببازم بهت! حاضری منه بازنده رو قبول کنی؟ من عاشق اینم که تو برندهِ من باشی! چی از این بهتر که به تو ببازم؟؟؟
لبخند خجالتی و آرومِ ا.ت جوابگوی همه چیز بود..
@nila1529
کوک با لب هایی که میخندید و ذوق داشت بوسه ایی از طرف ا.ت به خودش هدیه کرد
که شاید..این بوسه..خیلی شیرین تر از بوسه های کتاب ها بود! خیلی شیرین تر!!
آغوش گرم ا.ت پذیرای تن بی قرار جونگ کوک شد و این لحظه..زیبا ترین لحظه در تمام زندگی کوک بود!
کوک همیشه فکر میکرد بهشت مثل یه کتاب خونهس!
ولی این تفکر تا قبل از بوسیدن ا.ت بود! چون بهشت رو توی بوسه های ا.ت پیدا کرد
و خودش رو قل و زنجیرِ این بهشتِ فانی کرد!!!
خبخبخب بلوبریام..
نظرتون چیه؟؟ چطور بود؟؟؟
ولی نمیخواست ا.ت رو از دست بده! دستشو آروم روی قفسه سینش گذاشت و با چند بار پلک زدن شروع به صحبت کرد: ا.ت شی؛ نمیدونم بعد از شنیدن این حرفم چه واکنشی داری! ولی اینو با تمام وجودم میدونم..که میخوام حرفمو بگم تا بعدا حسرت نخورم! نمیخوام بعدا بگم اون لباسی که تنته کارما عه و اون عطرت، عطر پشیمونیِ منه!! چون میدونم اگه حسرتش روی قلبم بمونه تا آخر عمرم پشیمون میمونم..و در آخر..مجنون میمیرم!
جونگکوک دستش رو روی دست ا.ت که روی صفحات کتاب بود گذاشت و به چشم های اقیانوسیِ ا.ت خیره شد: ا.ت شی! من قبلاً قلبمو بهت باختم و از این باخت خوشحالم..حالا..میخوام با وجود همیشگیت کنارم همه چیم رو بهت ببازم..با هربار بوسیدنت روحم رو..با تر لمست جسمم رو..با هر نگاهت وجودم رو ببازم بهت! حاضری منه بازنده رو قبول کنی؟ من عاشق اینم که تو برندهِ من باشی! چی از این بهتر که به تو ببازم؟؟؟
لبخند خجالتی و آرومِ ا.ت جوابگوی همه چیز بود..
@nila1529
کوک با لب هایی که میخندید و ذوق داشت بوسه ایی از طرف ا.ت به خودش هدیه کرد
که شاید..این بوسه..خیلی شیرین تر از بوسه های کتاب ها بود! خیلی شیرین تر!!
آغوش گرم ا.ت پذیرای تن بی قرار جونگ کوک شد و این لحظه..زیبا ترین لحظه در تمام زندگی کوک بود!
کوک همیشه فکر میکرد بهشت مثل یه کتاب خونهس!
ولی این تفکر تا قبل از بوسیدن ا.ت بود! چون بهشت رو توی بوسه های ا.ت پیدا کرد
و خودش رو قل و زنجیرِ این بهشتِ فانی کرد!!!
خبخبخب بلوبریام..
نظرتون چیه؟؟ چطور بود؟؟؟
۲۶.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.