بدبوی مدرسه پارت 15
#بد_بوی_مدرسه
#part_15
خودمو تو آینه دیدم متوجه شدم ک لنگ گوشوارم هم نیست...
ولش مهم نیست خواستم برم حموم دوش بگیرم ک دیدم لباس غیر ار اینا تو تنم چیزی ندارم
رفتم ب نزدیک ترین مغازه لباس فروشی و چند دست لباس خریدم..
گوشیم هم ک تو تاکسی و تو سئوله پس یه گوشی هم خریدم....
خرت و پرت هم خریدم و اومدم هتل..
دوش گرفتم و رفتم سراغ گوشی
وارد چنل بچه های مدرسه شدم ک فهمیدم چخبره..
چی؟؟؟ فک کردن من مردم؟؟؟
تهیونگ ب بچها داشت توضیح میداد چخبره...
لینو:تهیونگ حال کوک چطوره وقتی فهمیده ا/ت مرده؟
تهیونگ:داغونه از چند ساعت پیش ک فهمید تا الان انگار دیوونه شده چندبار هم از حال رفت..
سانی:وای ا/ت دختر خوبی بود چجور مرد؟
تهیونگ:گوشی سولی زنگ خورد شماره ا/ت بود ولی پلیس بود... (بقیش هم میدونید)
ا/ت:وای یعنی هانا مرده؟؟؟
چطور اونا فک میکنن منم؟؟
لونا:مطمئنید ا/ت بوده؟
تهیونگ:راننده تاکسی ک مرده یه دختر هم تو ماشین بوده گوشواره و گوشی هم ک پیدا شده متعلق ب ا/ت بوده.. چون دختره صورتش با زمین برخورد کرده و نابود شده از چهره نمیشد تشخیص داد ولی با تست دی ان ای فهمیدن همه چیزش مثل ا/ت بوده...
ا/ت:چی امکان نداره نکنه اون....
هانا مرده؟؟ ولی چی گفتن همه چیز مث من بوده نکنه اون...
چطور نتونستم اینو حس کنم ک اون خواهرمه..
ولی چطور اون زندست اونکه تو آتیش سوزی مرده بود..
منم اکانت فیک زدم و از تهیونگ پرسیدم..
ا/ت:حال سولی چطوره خوبه؟
تهیونگ:اصلن حالش خوب نیست همش مث بچها ک سراغ مادرشونو میگیرن سراغ ا/ت رو میگیره...
با خوندن این پیام تهیونگ اشک تو چشام جمع شد...!!!
ولی سولی رفیق قشنگم تحمل کن برمیگردم و انتقام این دو یمون و اشک هاتو از اون جئون لعنتی میگیرم.....
"سئول"
کوک:خاکسپاری ا/ت تموم شد...
تهیونگ به جیهوپ(دوستشون) گفت نزاره من و سولی از ماشین پیاده بشیم..
سولی گریه میکرد منم حالم خوب نبود سولی رو بغل کردم..
باهم گریه میکردیم ولی من سعی داشتم سولی رو آروم کنم..
3day later..
"سولی" سه روز از مرگ ا/ت میگذره..
ب سختی و با کمک تهیونگ تونستم ب خودم بیام..
ولی کوک حالش خیلی بده...
من تهیونگ رو داشتم تو این مدت ولی کوک کسی رو نداشت تنها درشو تو اتاق قفل کرده بود ن آب و ن غذا هیچی نمیخورد....
تهیونگ یه تصمیمی گرفته بود میخواست جونگکوک رو.....
#مَلڪہ_خُماࢪے
#part_15
خودمو تو آینه دیدم متوجه شدم ک لنگ گوشوارم هم نیست...
ولش مهم نیست خواستم برم حموم دوش بگیرم ک دیدم لباس غیر ار اینا تو تنم چیزی ندارم
رفتم ب نزدیک ترین مغازه لباس فروشی و چند دست لباس خریدم..
گوشیم هم ک تو تاکسی و تو سئوله پس یه گوشی هم خریدم....
خرت و پرت هم خریدم و اومدم هتل..
دوش گرفتم و رفتم سراغ گوشی
وارد چنل بچه های مدرسه شدم ک فهمیدم چخبره..
چی؟؟؟ فک کردن من مردم؟؟؟
تهیونگ ب بچها داشت توضیح میداد چخبره...
لینو:تهیونگ حال کوک چطوره وقتی فهمیده ا/ت مرده؟
تهیونگ:داغونه از چند ساعت پیش ک فهمید تا الان انگار دیوونه شده چندبار هم از حال رفت..
سانی:وای ا/ت دختر خوبی بود چجور مرد؟
تهیونگ:گوشی سولی زنگ خورد شماره ا/ت بود ولی پلیس بود... (بقیش هم میدونید)
ا/ت:وای یعنی هانا مرده؟؟؟
چطور اونا فک میکنن منم؟؟
لونا:مطمئنید ا/ت بوده؟
تهیونگ:راننده تاکسی ک مرده یه دختر هم تو ماشین بوده گوشواره و گوشی هم ک پیدا شده متعلق ب ا/ت بوده.. چون دختره صورتش با زمین برخورد کرده و نابود شده از چهره نمیشد تشخیص داد ولی با تست دی ان ای فهمیدن همه چیزش مثل ا/ت بوده...
ا/ت:چی امکان نداره نکنه اون....
هانا مرده؟؟ ولی چی گفتن همه چیز مث من بوده نکنه اون...
چطور نتونستم اینو حس کنم ک اون خواهرمه..
ولی چطور اون زندست اونکه تو آتیش سوزی مرده بود..
منم اکانت فیک زدم و از تهیونگ پرسیدم..
ا/ت:حال سولی چطوره خوبه؟
تهیونگ:اصلن حالش خوب نیست همش مث بچها ک سراغ مادرشونو میگیرن سراغ ا/ت رو میگیره...
با خوندن این پیام تهیونگ اشک تو چشام جمع شد...!!!
ولی سولی رفیق قشنگم تحمل کن برمیگردم و انتقام این دو یمون و اشک هاتو از اون جئون لعنتی میگیرم.....
"سئول"
کوک:خاکسپاری ا/ت تموم شد...
تهیونگ به جیهوپ(دوستشون) گفت نزاره من و سولی از ماشین پیاده بشیم..
سولی گریه میکرد منم حالم خوب نبود سولی رو بغل کردم..
باهم گریه میکردیم ولی من سعی داشتم سولی رو آروم کنم..
3day later..
"سولی" سه روز از مرگ ا/ت میگذره..
ب سختی و با کمک تهیونگ تونستم ب خودم بیام..
ولی کوک حالش خیلی بده...
من تهیونگ رو داشتم تو این مدت ولی کوک کسی رو نداشت تنها درشو تو اتاق قفل کرده بود ن آب و ن غذا هیچی نمیخورد....
تهیونگ یه تصمیمی گرفته بود میخواست جونگکوک رو.....
#مَلڪہ_خُماࢪے
۱۵.۲k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.