تو بهترینی
تو بهترینی
پارت16
وکیل:اقای هخامنش ازاد شدن
اوا:خیلی ممنونم
از اتاق رفتم بیرون پیش دلارام
دلارام:ازاد شدن یه جنایت کارو به شما تبریک میگم
اوا:اسکل
دلارام:یوتوب اینستا تیک تاک داره میترکه از اتفاقایی که برای تو افتاده
اوا:زندگی روزمرگی یه بازیگره دیگه
دلارام:والا گروه های دیگه مثل تو نیستن
اوا:مگه از گروه بی تی اس نبود بخاطر 7 دونه سیب زمینی اقای کیم هیت گرفت
دلارام:نگران نباش از سربازی بیان میدونن چه بلایی سر هیترا بیارن
(نویسنده:بچه من اصلا بی تی اس رو نمیارم توی رمان فقط خواستم حمایت کنم)
یکی داشت توی کوچه داد میزد بلند شدم رفتم دیدم بردیا داره اسم منو صدا میزنه
بردیا:اوا اوا
پرده رو کشیدم رفتم نشستم
دلارام:کی بود
اوا:خودت چی فکر میکنی؟
دلارام:گفتم از زندان ازادش نکن حرف گوش نمیکنی
اوا:دلم نمیومد
دلارام:خری دیگه
اوا:اوکی من خرم
بلند شدم رفتم توی اتاقم پریدم روی تخت پتو رو کشیدم سرم گریه کردم اخه چرا باید یه خواننده انقدر بد بخت باشه چرا
اوا:اینطوری نمیشه باید یه کوچولو خودمو خوشحال کنم
زود بلند شدم لباس پوشید از اتاق رفتم بیرون
دلارام:کجا داری میری؟
اوا:خوشگذرونی
از خونه زدم بیرون ماشینو روشن کردم رفتم تو جاده باد خنک میزد نفس عمیقی کشیدم
اوا:اخیش
از اینه عقبو نگاه کردم حس میکردم یه ماشین داره تعقیبم میکنه سرعتمو زیاد تر کردم هر کاری میکردم اونم با من میکرد زدم بغل که ماشینه هم پشتم وایساد قفل فرمون رو از زیر پام کشیدم بیرون رفتم از ماشین بیرون رفتم سمت ماشین
اوا:ببخشید میشه شیشه رو بکشید پایین
هیچی کار نمیکردم
اوا:میشه شیشتو بکشی پایین(باداد)
شیشه رو کشید پایین
(ببخشید دارم دیر میزارم امروز خیلی کار داشتم)
پارت16
وکیل:اقای هخامنش ازاد شدن
اوا:خیلی ممنونم
از اتاق رفتم بیرون پیش دلارام
دلارام:ازاد شدن یه جنایت کارو به شما تبریک میگم
اوا:اسکل
دلارام:یوتوب اینستا تیک تاک داره میترکه از اتفاقایی که برای تو افتاده
اوا:زندگی روزمرگی یه بازیگره دیگه
دلارام:والا گروه های دیگه مثل تو نیستن
اوا:مگه از گروه بی تی اس نبود بخاطر 7 دونه سیب زمینی اقای کیم هیت گرفت
دلارام:نگران نباش از سربازی بیان میدونن چه بلایی سر هیترا بیارن
(نویسنده:بچه من اصلا بی تی اس رو نمیارم توی رمان فقط خواستم حمایت کنم)
یکی داشت توی کوچه داد میزد بلند شدم رفتم دیدم بردیا داره اسم منو صدا میزنه
بردیا:اوا اوا
پرده رو کشیدم رفتم نشستم
دلارام:کی بود
اوا:خودت چی فکر میکنی؟
دلارام:گفتم از زندان ازادش نکن حرف گوش نمیکنی
اوا:دلم نمیومد
دلارام:خری دیگه
اوا:اوکی من خرم
بلند شدم رفتم توی اتاقم پریدم روی تخت پتو رو کشیدم سرم گریه کردم اخه چرا باید یه خواننده انقدر بد بخت باشه چرا
اوا:اینطوری نمیشه باید یه کوچولو خودمو خوشحال کنم
زود بلند شدم لباس پوشید از اتاق رفتم بیرون
دلارام:کجا داری میری؟
اوا:خوشگذرونی
از خونه زدم بیرون ماشینو روشن کردم رفتم تو جاده باد خنک میزد نفس عمیقی کشیدم
اوا:اخیش
از اینه عقبو نگاه کردم حس میکردم یه ماشین داره تعقیبم میکنه سرعتمو زیاد تر کردم هر کاری میکردم اونم با من میکرد زدم بغل که ماشینه هم پشتم وایساد قفل فرمون رو از زیر پام کشیدم بیرون رفتم از ماشین بیرون رفتم سمت ماشین
اوا:ببخشید میشه شیشه رو بکشید پایین
هیچی کار نمیکردم
اوا:میشه شیشتو بکشی پایین(باداد)
شیشه رو کشید پایین
(ببخشید دارم دیر میزارم امروز خیلی کار داشتم)
۵.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.