تو بهترینی
تو بهترینی
پارت18
تبریک تولداشون باعث میشه حالم خیلی خوب بشه هما بام تبریک گفته بودن خیلی خوشحال بودم سوار ماشین شدم رفتم ویلا بقیه کیک رو گذاشتم یخچال رفتم بالا لباسامو ل ض کردم تودمو انداختم روی تخت و خوابم برد
(صبح)
شبن با صدای گنجشکا از خواب بیدار شدم میخواستم برم حموم رفتم از پله ها پایین در تراس رو باز کردم که هوا بیاد که چشمم خورد به یه استخر که جلوی تراس بود
چرا من قبلا اینو ندیده بودم
سمت چپم پله بود از پله ها رفتم پایین خوردم به استخره
بدو بدو رفتم بالا حولم رو ورداشتم اومدم پایین
رفتم توی تراس از پله ها رفتم پایین یه استخر بزرگ بود با جکوزی (امیدوارم درست گفته باشم) رفتم حولم رو گذاشتم روی یه دستگیره پاهامو کردم توی اب کامل رفتم توش ابش ولرم بود خودمو شستم پام نمیرسید به کف استخر بدو بدو از استخر اومدم بیرون پریدم توی جکوزی توی جکوزی چون کوچیک بود یا جای نشستنم توی اب بود طبیعت رو نگاه کردم استخر رو باز بود
اوا:اخیش اینجا کاملا ارامش دارم
همه جا توی سکوت بود که فهمیدم یکی داره در ورودی و با کیلید باز میکنه
اوا:وای فکر کنم ایدفعه پسر صاحب خونه باشه
گمیدونستم چیکار کنم من با لباس زیر توی اب بودم
اوا:چه گوهی خوردم در وروردی رو قفل نکردم
کاملا رفتم زیر وب یکی درو باز کرد اومد تو درو بست
اروم سرمو از اب بیرون اوردم حس میکردم اشناعه برگشت دیدم پارساعه
اوا:پارسااااا
پارسا:اوا اونجا چیکار میکنی؟
پارسا داشت میومد نزدیک
اوا:پارسا نیا نزدیک
پارسا:برای چی؟
اوا:لختم نیا
پارسا صورتشو کرد اونور
زود از اب دراومدم حولم رو ورداشتم پیچیدم دور خودم از پله ها رفتم بالا اومد تو در تراس رو بستم
اوا:پارسا میتونی برگردی
پارسا برگشت
پارسا:این چند روزه کجا بودی؟
اوا:هیچی میخواستم یه کوچولو خوش بگذرونم تنهایی
پارسا:اهان
اوا:تو منو از کجا پیدا کردی؟
پارسا:هیچی به چنتا از بچه ها گفتم مراقبت باشن
اوا:لطف کردی
پارسا:این چه حرفیه
اوا:خب برای چی اومدی اینجا؟
پارسا:هیچی میخواستم ببینم چیکار میکنی؟
اوا:میدونستی بردیا افتاده بود دنبالم
پارسا:دیدمش
اوا:کجا؟
پارسا:...
پارت18
تبریک تولداشون باعث میشه حالم خیلی خوب بشه هما بام تبریک گفته بودن خیلی خوشحال بودم سوار ماشین شدم رفتم ویلا بقیه کیک رو گذاشتم یخچال رفتم بالا لباسامو ل ض کردم تودمو انداختم روی تخت و خوابم برد
(صبح)
شبن با صدای گنجشکا از خواب بیدار شدم میخواستم برم حموم رفتم از پله ها پایین در تراس رو باز کردم که هوا بیاد که چشمم خورد به یه استخر که جلوی تراس بود
چرا من قبلا اینو ندیده بودم
سمت چپم پله بود از پله ها رفتم پایین خوردم به استخره
بدو بدو رفتم بالا حولم رو ورداشتم اومدم پایین
رفتم توی تراس از پله ها رفتم پایین یه استخر بزرگ بود با جکوزی (امیدوارم درست گفته باشم) رفتم حولم رو گذاشتم روی یه دستگیره پاهامو کردم توی اب کامل رفتم توش ابش ولرم بود خودمو شستم پام نمیرسید به کف استخر بدو بدو از استخر اومدم بیرون پریدم توی جکوزی توی جکوزی چون کوچیک بود یا جای نشستنم توی اب بود طبیعت رو نگاه کردم استخر رو باز بود
اوا:اخیش اینجا کاملا ارامش دارم
همه جا توی سکوت بود که فهمیدم یکی داره در ورودی و با کیلید باز میکنه
اوا:وای فکر کنم ایدفعه پسر صاحب خونه باشه
گمیدونستم چیکار کنم من با لباس زیر توی اب بودم
اوا:چه گوهی خوردم در وروردی رو قفل نکردم
کاملا رفتم زیر وب یکی درو باز کرد اومد تو درو بست
اروم سرمو از اب بیرون اوردم حس میکردم اشناعه برگشت دیدم پارساعه
اوا:پارسااااا
پارسا:اوا اونجا چیکار میکنی؟
پارسا داشت میومد نزدیک
اوا:پارسا نیا نزدیک
پارسا:برای چی؟
اوا:لختم نیا
پارسا صورتشو کرد اونور
زود از اب دراومدم حولم رو ورداشتم پیچیدم دور خودم از پله ها رفتم بالا اومد تو در تراس رو بستم
اوا:پارسا میتونی برگردی
پارسا برگشت
پارسا:این چند روزه کجا بودی؟
اوا:هیچی میخواستم یه کوچولو خوش بگذرونم تنهایی
پارسا:اهان
اوا:تو منو از کجا پیدا کردی؟
پارسا:هیچی به چنتا از بچه ها گفتم مراقبت باشن
اوا:لطف کردی
پارسا:این چه حرفیه
اوا:خب برای چی اومدی اینجا؟
پارسا:هیچی میخواستم ببینم چیکار میکنی؟
اوا:میدونستی بردیا افتاده بود دنبالم
پارسا:دیدمش
اوا:کجا؟
پارسا:...
۷.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.