عروسک خانوم من
p19
ا.ت سریع با دستای لرزون رمز رو باز کرد و رفت توی گالری...چند تا عکس از فیش و چیزای دیگه و بار اسلحه بود اما به ویدیو از پدرش دید و پلی کردش
ویدئو:
(هانجه هو : سلام دخترم...وقتی اینو میبینی کسی نباید باشه اطرافت (ات دور شد)... دخترم این گوشی تمام مشکلات و گرفتاریات رو حل میکنه ایم رئیس بزرگ توش ا.ت ...اسم خودت سئو شده اونجا دو شماره هست که هر کدوم مال یکی از رئیسا هست....شرمنده که کنارت نموندم....وقتی به دنیا امدی خیلی محتاج پول بودم ...همون شب مافیای بزرگ کره به تورم خورد و تونستم ازش پول برای خرجت بگیرم از همون موقع شدیم رفیق و همکار.....دلیل اینکه من کنارت نیستم اینه که عومممم پدر کوک داره میاد که منو بکشه و رئیس بزرگ از این به بعد جای منو برات پر میکنه ...هرچی که بخوای به اون بگو حتی بهش بگو بابا ...هیچوقت از اونا کینه نداشته باش و با صلاحیت کامل اونا رو برسی کن و در اخر پول رو به آدم درست بده کسی که خاندان جئون رو حفظ کنه
به مارکت بگو چقدر دوستش داشتم و دارم بدونید تا لحظه اخر نه تو نه مادرت و نه خاطره هامون از یادم نمیره...جونگ ایل بعد از من ولکن شما نمیشه مواظب خودتون باشید....هانجه هو پدر ا.ت و همسر مادرش)
ا.ت ویو
تمام لحظات با گریه به صورت پدرم خیره بودم که چطوری دم آخری در ارمترین حالت با من حرف میزنه و از عشق و علاقه مندان کاری که من باید بکنم میگه....پدر نا امیدت نمیکنم من لی ا.ت پول رو به درستی به خانواده جئون میدم و بعد از اون.....انتقام پدرم رو میگریم.....
یهو دستی رو شونم نشست...برگشتم و کوک رو دیدم و با دیدنش جیغ بلندی زدم و پرت شدم روی زمین...با ترس به کوک خیره شدم...اگه روزی بفهمه من هویتشان رو میدونم چیکار میکنه باهام؟
کوک: ا.ت خوبی؟ (میاد سمتش)
ا.ت: ک...ک..کوک....برو...برو عقب(ترسیده_بغض)
کوک: ا.تی چی شده؟
ا.ت: برووووووو.....تهیونگ کجاست؟(ترسیده)
کوک: داره دنبال تو میگرده...ما دنبالت بودیم
ا.ت: چ...چرا دنبال من بودید؟چی...چیک....(ترسیده)
کوک: ا.ت خوبی؟ ...بابا تو یهو زدی به دو با بغض دویدی
ا.ت: گفتم نیاید دنبالم....اینجا...اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده)
کوک: ا.ت چیکار شده تو حالت خوب نیست
تهیونگ: ا.تتت پیدات کردیم...خوبی دختر؟
تهیونگ به سمت ا.ت امد و خواست بلندش کنه که ا.ت خودش به عقب کشید لرزون به چشمای کوک خیره شد
ا.ت: نه نه ن...ولم کن تهیونگ
تهیونگ:هوف کوک این چشه؟
کوک: نمیدونم (اروم)ا.ت میخوای بری خونه؟
ا.ت ویو
نگاه پسرای جلوم کردم که با ناراحتی بهم خیره شده بودن و منتظر جوابم بودند...باید ترس رو کنار میزاشتم و رابطمون رو حفظ میکردم...اگه بخوام که پول رو درست به دستشون برسونم و در اخر ضربه بزنم باید نزدیک تر شم
نگاه کوک کردم....چند سال دوستی باهاش باعث....
#سناریو
#بی_تی_اس
#عروسک_خانوم_من
ا.ت سریع با دستای لرزون رمز رو باز کرد و رفت توی گالری...چند تا عکس از فیش و چیزای دیگه و بار اسلحه بود اما به ویدیو از پدرش دید و پلی کردش
ویدئو:
(هانجه هو : سلام دخترم...وقتی اینو میبینی کسی نباید باشه اطرافت (ات دور شد)... دخترم این گوشی تمام مشکلات و گرفتاریات رو حل میکنه ایم رئیس بزرگ توش ا.ت ...اسم خودت سئو شده اونجا دو شماره هست که هر کدوم مال یکی از رئیسا هست....شرمنده که کنارت نموندم....وقتی به دنیا امدی خیلی محتاج پول بودم ...همون شب مافیای بزرگ کره به تورم خورد و تونستم ازش پول برای خرجت بگیرم از همون موقع شدیم رفیق و همکار.....دلیل اینکه من کنارت نیستم اینه که عومممم پدر کوک داره میاد که منو بکشه و رئیس بزرگ از این به بعد جای منو برات پر میکنه ...هرچی که بخوای به اون بگو حتی بهش بگو بابا ...هیچوقت از اونا کینه نداشته باش و با صلاحیت کامل اونا رو برسی کن و در اخر پول رو به آدم درست بده کسی که خاندان جئون رو حفظ کنه
به مارکت بگو چقدر دوستش داشتم و دارم بدونید تا لحظه اخر نه تو نه مادرت و نه خاطره هامون از یادم نمیره...جونگ ایل بعد از من ولکن شما نمیشه مواظب خودتون باشید....هانجه هو پدر ا.ت و همسر مادرش)
ا.ت ویو
تمام لحظات با گریه به صورت پدرم خیره بودم که چطوری دم آخری در ارمترین حالت با من حرف میزنه و از عشق و علاقه مندان کاری که من باید بکنم میگه....پدر نا امیدت نمیکنم من لی ا.ت پول رو به درستی به خانواده جئون میدم و بعد از اون.....انتقام پدرم رو میگریم.....
یهو دستی رو شونم نشست...برگشتم و کوک رو دیدم و با دیدنش جیغ بلندی زدم و پرت شدم روی زمین...با ترس به کوک خیره شدم...اگه روزی بفهمه من هویتشان رو میدونم چیکار میکنه باهام؟
کوک: ا.ت خوبی؟ (میاد سمتش)
ا.ت: ک...ک..کوک....برو...برو عقب(ترسیده_بغض)
کوک: ا.تی چی شده؟
ا.ت: برووووووو.....تهیونگ کجاست؟(ترسیده)
کوک: داره دنبال تو میگرده...ما دنبالت بودیم
ا.ت: چ...چرا دنبال من بودید؟چی...چیک....(ترسیده)
کوک: ا.ت خوبی؟ ...بابا تو یهو زدی به دو با بغض دویدی
ا.ت: گفتم نیاید دنبالم....اینجا...اینجا چیکار میکنی؟(ترسیده)
کوک: ا.ت چیکار شده تو حالت خوب نیست
تهیونگ: ا.تتت پیدات کردیم...خوبی دختر؟
تهیونگ به سمت ا.ت امد و خواست بلندش کنه که ا.ت خودش به عقب کشید لرزون به چشمای کوک خیره شد
ا.ت: نه نه ن...ولم کن تهیونگ
تهیونگ:هوف کوک این چشه؟
کوک: نمیدونم (اروم)ا.ت میخوای بری خونه؟
ا.ت ویو
نگاه پسرای جلوم کردم که با ناراحتی بهم خیره شده بودن و منتظر جوابم بودند...باید ترس رو کنار میزاشتم و رابطمون رو حفظ میکردم...اگه بخوام که پول رو درست به دستشون برسونم و در اخر ضربه بزنم باید نزدیک تر شم
نگاه کوک کردم....چند سال دوستی باهاش باعث....
#سناریو
#بی_تی_اس
#عروسک_خانوم_من
۹.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.