ازدواج زوریp2
شب:
کوک ویو:
الان میخوام حاضر شم برم
ات ویو:
اومدم طبقه پایین دیدم مامان و بابام لباسای خوشگل پوشیدن و خوش تیپ شدن
گفتم: مامان بابا چرا تیپ بدین جایی میخواین بریم
مامان ات: شریک بابات و پسرش میخوان بیاد خونمون
ات: چییییی
زنگ در خورد
ات نگاه کرد: لونا و جونگ یو بودن
اومدن بالا
لونا : سلام خاله سلام عمو سلام ات (بغل)
جونگ یو: سلام به همه (جعبه شکلات و یه جبعه شیرینی میده به ات)
ات: بریم بالا
لونا : بریم
چند مین بعد کوک و بابام اومدن
پدر و مادر ات: سلام خوش اومدین بفرمایید بشینین
بابای کوک: سلام ممنونم
کوک : ببخشید میپرسم طبقه بالا خبریه آخه صدای آهنگ میاد
مامان ات: دخترم با دوستاش هست تو هم برو پیششون همسن خودتان
کوک : اگه اشکالی نداره من برم
مامان ات: نه عزیزم برو
کوک : رفتم اونجا درو باز کردم که ترسیدن
کوک : ببخشید خانما مزاحم شدم
ات: یاا بیا تو اشکالی نداره
کوک رفت تو
لونا در گوش ات:
این کیه
ات: نمیدونم
چند مین بعد (ساعت 8 بود همه دوستای ات ساعت4 اومده بودن کوک ساعت 7 و نیم)
لونا و جونگ یو خدافظی کردن و رفتن
کوک مونده بود و ات
ات: خب اسمتون چی ؟
کوک : جونگ کوک هستم 23 سالمه شما؟
ات: کیم ات 21 سالمه
کوک : خوشبختم
ات: میتونم شمارتو داشته باشم؟
کوک : اره یاداشت کن ( یه چیزی در نظر بگیریم)
در پایین چه میگذرد:
ب.ک: راستی اون دو میلیارد چی شد؟
ب.ات: گفتم هر وقت جور شد دیگه
ب . ک : عکس دخترو دیدم جای ده میلیارد دخترت باید با پسرم ازدواج کنه منم بهت ۱۰۰ میلیارد دلار میدم
ب.ات: باشه
ب.ک: نشد من نوه میخوام باید فردا عروسی متن
ب.ات: اوکیه
کوک ویو:
الان میخوام حاضر شم برم
ات ویو:
اومدم طبقه پایین دیدم مامان و بابام لباسای خوشگل پوشیدن و خوش تیپ شدن
گفتم: مامان بابا چرا تیپ بدین جایی میخواین بریم
مامان ات: شریک بابات و پسرش میخوان بیاد خونمون
ات: چییییی
زنگ در خورد
ات نگاه کرد: لونا و جونگ یو بودن
اومدن بالا
لونا : سلام خاله سلام عمو سلام ات (بغل)
جونگ یو: سلام به همه (جعبه شکلات و یه جبعه شیرینی میده به ات)
ات: بریم بالا
لونا : بریم
چند مین بعد کوک و بابام اومدن
پدر و مادر ات: سلام خوش اومدین بفرمایید بشینین
بابای کوک: سلام ممنونم
کوک : ببخشید میپرسم طبقه بالا خبریه آخه صدای آهنگ میاد
مامان ات: دخترم با دوستاش هست تو هم برو پیششون همسن خودتان
کوک : اگه اشکالی نداره من برم
مامان ات: نه عزیزم برو
کوک : رفتم اونجا درو باز کردم که ترسیدن
کوک : ببخشید خانما مزاحم شدم
ات: یاا بیا تو اشکالی نداره
کوک رفت تو
لونا در گوش ات:
این کیه
ات: نمیدونم
چند مین بعد (ساعت 8 بود همه دوستای ات ساعت4 اومده بودن کوک ساعت 7 و نیم)
لونا و جونگ یو خدافظی کردن و رفتن
کوک مونده بود و ات
ات: خب اسمتون چی ؟
کوک : جونگ کوک هستم 23 سالمه شما؟
ات: کیم ات 21 سالمه
کوک : خوشبختم
ات: میتونم شمارتو داشته باشم؟
کوک : اره یاداشت کن ( یه چیزی در نظر بگیریم)
در پایین چه میگذرد:
ب.ک: راستی اون دو میلیارد چی شد؟
ب.ات: گفتم هر وقت جور شد دیگه
ب . ک : عکس دخترو دیدم جای ده میلیارد دخترت باید با پسرم ازدواج کنه منم بهت ۱۰۰ میلیارد دلار میدم
ب.ات: باشه
ب.ک: نشد من نوه میخوام باید فردا عروسی متن
ب.ات: اوکیه
۱۴.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.