fake taehyung
fake taehyung
part*2
هرچی بیشتر رقیبامو میدیدم امیدم کمتر میشد
منتظر موندم نوبتم بشه بلاخره نوبتم شد و رفتم تو اتاق برای ادیشن خیلی استرس داشتم خودم تنها بودم حدود ده نفری بودن که میخواستن نگاه بهم کنن و نظر بدن همین که دیدمشون پشیمون شدم خواستم برگردم خونه کاشکی مامان پیشم بودی خیلی استرس دارم
رئیس کمپانی: کیم ا.ت بیا اجرا کن
رفتم و داشتم اجرا میکردم وسط رقصم چشمم بهشون افتاد که چطور بهم نگاه میکنن که رقصمو فراموش کردم
رئیس کمپانی: اخراج
ا.ت: یه فرصت دیگه بهم بدید تروخدا
رئیس کمپانی: میخوای جلوی فن هات اینطوری برقصی
ا.ت: بازم تلاش میکنم
رئیس کمپانی: اخراجی همین که گفتم بیرون
به زور بیرونم کردن حالم خوب نبود و همون پسره رو دیدم که تو اسانسور بود اومد سمتم
گفت: چیکار کردی
ا.ت: گند زدم
گفت: بازم تلاش خودتو بکن تو میتونی
ا.ت: تو چیکار کردی
گفت: من قبول شدم
ا.ت: قبول شدی؟
گفت: اره
رئیس کمپانی: اقای کیم تهیونگ
گفت: دارن صدام میزنن ببخشید
فهمیدم اسمش تهیونگ بود با ناراحتی ناامیدی از اونجا رفتم بیرون برگشتم خونه
م: اومدی
ا.ت: مامان حالم خوب نیست
م: قبول نشدی
ا.ت: نه مامان
م: عزیزم ناراحت نباش
ا.ت: چطور میتونم ناراحت نباشم سه ساله دارم تمرین میکنم
م: پس بخاطر این سه سال جا نزن بازم تلاش کن اصلا برو یه کمپانی دیگه فردا
ا.ت: مامان من نمیتونم
م: به خودت امید بده بگو تو میتونی تو میتونی
ا.ت: ولی مامان
م: حرف نباشه فردا یه کمپانی دیگه میری
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*2
هرچی بیشتر رقیبامو میدیدم امیدم کمتر میشد
منتظر موندم نوبتم بشه بلاخره نوبتم شد و رفتم تو اتاق برای ادیشن خیلی استرس داشتم خودم تنها بودم حدود ده نفری بودن که میخواستن نگاه بهم کنن و نظر بدن همین که دیدمشون پشیمون شدم خواستم برگردم خونه کاشکی مامان پیشم بودی خیلی استرس دارم
رئیس کمپانی: کیم ا.ت بیا اجرا کن
رفتم و داشتم اجرا میکردم وسط رقصم چشمم بهشون افتاد که چطور بهم نگاه میکنن که رقصمو فراموش کردم
رئیس کمپانی: اخراج
ا.ت: یه فرصت دیگه بهم بدید تروخدا
رئیس کمپانی: میخوای جلوی فن هات اینطوری برقصی
ا.ت: بازم تلاش میکنم
رئیس کمپانی: اخراجی همین که گفتم بیرون
به زور بیرونم کردن حالم خوب نبود و همون پسره رو دیدم که تو اسانسور بود اومد سمتم
گفت: چیکار کردی
ا.ت: گند زدم
گفت: بازم تلاش خودتو بکن تو میتونی
ا.ت: تو چیکار کردی
گفت: من قبول شدم
ا.ت: قبول شدی؟
گفت: اره
رئیس کمپانی: اقای کیم تهیونگ
گفت: دارن صدام میزنن ببخشید
فهمیدم اسمش تهیونگ بود با ناراحتی ناامیدی از اونجا رفتم بیرون برگشتم خونه
م: اومدی
ا.ت: مامان حالم خوب نیست
م: قبول نشدی
ا.ت: نه مامان
م: عزیزم ناراحت نباش
ا.ت: چطور میتونم ناراحت نباشم سه ساله دارم تمرین میکنم
م: پس بخاطر این سه سال جا نزن بازم تلاش کن اصلا برو یه کمپانی دیگه فردا
ا.ت: مامان من نمیتونم
م: به خودت امید بده بگو تو میتونی تو میتونی
ا.ت: ولی مامان
م: حرف نباشه فردا یه کمپانی دیگه میری
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۱.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.