عشق حاضر جواب منp64

کفشا رو ازم گرفت به دختره داد!‬
‫تا زمانی که از مغازه بیام بیرون دختره مثل وزق زل زده بود به جیمین چشات در بیاد بشر!‬
‫خیلی خوشحال بودم ... به همون خره بجای تیتاب تصور کنین به آدم شمش طلا بدن
‫من همچین حسیو داشتم! باید ازش تشکر میکردم! شایدم نباید میکردم! حالا میکنیم دیگه ادب‬ ‫حکم میکنه!‬
‫- یه چیز بگم؟‬
جیمین که کنار من تو پاساژ قدم میزد بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد!‬
‫- این یعنی بگم؟
جیمین نگاهه خاصی به من کرد و گفت:‬
‫- بگو تا الزایمرت نیومده سراغت!‬
‫- بابت کفشا ممنون!‬
‫لبخند زدو گفت:‬
‫- کم کم داشتم نا امید میشدم ازت!‬
‫بچه پررو نگا ...‬
‫- اصلا وظیفت بود!‬
‫مثل علامت تعجب بهم نگاه کرد و گفت:‬
‫- ببخشید راجبه کدوم وظیفه صحبت میکنی؟‬
‫- نکنه فراموش کردی که الآن نسبت به من موظفی؟!‬
‫باز از اون نگاه مغروراش بهم کردو گفت:‬
‫- خوشم میاد روت زیاده خانوم کوچولو!‬
‫- من گشنمه‬
جیمین دوباره شد علامت تعجب!‬
‫- خب میگی چیکارکنم؟‬
‫حرصم گرفته بود این گلابی اصلا مغز نداره!‬
‫- خب منو ببر یه جا یه چیزی بخورم!‬
‫بهم نگاه کردو همراه با یه پوزخند گفت:‬
‫- یکم سعی کن حداقل جلو من ابرو داری کنی!‬
‫پررو تر از خودش گفتم:‬
‫- چرا؟ مگه تو قریبه ای؟‬
‫خندید و گفت:‬
‫- اینطوریاست؟ باشه عزیزم بیا ببرمت!‬
‫و دستشو دور کمرم حلقه کرد! مثل مارمولک میمونه همش میپیچه دور من!‬
‫- دستتو بردار! دوباره پررو شدی؟ زشته!‬
‫- چرا؟ مگه تو قریبه ای؟‬
‫تقصیر خودته دیگه شتر! یکم ادم باش!‬
‫سوار ماشین شدیم!‬
‫جیمین- چیزی نمیخواستی بخری؟‬
‫میذاشتی وقتی رفتیم خونه میپرسیدی گلابی!‬
‫- چرا اتفاقا ولی اشکلال نداره رفتیم بوسان اونجا تلافی میکنم!‬
‫- اب قطعه عزیزم افتابه هم دم دست نیست!‬
‫چشم غره خوشگلی واسش اومدم و گفتم:‬
‫- بی ادب!‬
‫اون گلابیم فقط خندید!‬
‫- پیاده شو رسیدیم!‬
‫به اطرافم نگاه کردم!‬
‫- نه بابا! سلیقتم که مورد پسنده
دیدگاه ها (۰)

عشق حاضر جواب منp65

عشق حاضر جواب منp66

عشق حاضر جواب منp63

عشق حاضر جواب منp62

قلب سنگی

part ۷"ویو جونگکوک"جیمین: داخل یه کوچه کناره بار پیداش کردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط