عشق حاضر جواب منp62
خدایی ، جون میده توش چرخ زدن! برگشتم واسه محض اطمینان پشتم نگاه کردم دیدم اقا با فاصله کمی از من دستاش کرده تو جیبه شلوارشو خیلی ریلکس و جذاب راه میره! حتی وقتی نگاش کردم هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد!
رومو برگردوندمو باز واسه خودم راه رفتم! داشتم میرفتمو میرفتم که یه دفعه یه کفشه خوشگله پاشنه
دار رفت رو مخم یعنی منظورم اینکه چشممو گرفت! ای من فدات شم! چه خوشملی تو!
رنگشم بنفش بود ... همون موقع یه پسر و دختر جوون اومدن کنارم ... فوضول نیستما ولی مکلامشونو همچین بگی نگی گوش دادم!
دختره - عزیزم به نظر من که اون کفش بنفشه بی نظیره! تو چی فکر میکنی؟
پسره مثل شلغم ابپز قیافشو کج ماوج کرد و گفت:
- نه من زیاد خوشم نیومد!
خاک تو سر بی مغزت بشر!
دختره - به این قشنگی!
پسره - کجاش قشنگه!
نمیدونم چرا به سرم زد نظر گلابی رو درمورد کفشه بپرسم واسه همین برگشتم دیدم دقیقا پشتم واستاده
بلند جوری که دختره و پسره بشنون بهش گفتم:
- جیمین جونی به نظرت این کفش بنفشه قشنگه؟
جان؟
جیمین مثله علامت تعجب اول به من نگاه کرد بعد به کفشی که گفته بودم انگار پسره و دختر منتظر بودن
اونم نظرشو بگه! بعد از چند لحظه گفت:
- اره هم شیکه هم خوشرنگه مخصوصا اگه با یه لباس همرنگه خودش ست شه بی نظیر میشه!
حالا میخوای بریم بخریمش؟
الهی من قربونت برم دوست پسر گلابیه خودم!(یه ذره شخصیت اخه آیو جان ، یه ذره شخصیت عزیزم!)
دختر فقط به من نگاه میکرد اگه اشتبا نکنم شاید داشت به این فکر میکرد که من چقدر خوشگلم!
دختر پسر از کنارمون رفتن که جیمین شروع کرد مثل بز خندیدن ... رو یخ بخندی شلغم!
- بیا بریم دیگه بسه!
جفت پا برم تو شخصیتشا پسره شلغم صفت!
- پس کفشه چی میشه مگه نگفتی میریم میگیرمش!
دوباره خندید:
- واقعا فکردی من اونو واست میخرم؟!
اخمامو کردم تو هم:
- ولی من اونو میخرم حالا ببین!
و سریع رفتم تو مغازه!
یه دختره پشته میز بود ... تا منو دید گفت:
- خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
- سلام قیمت اون کفش بنفشه رو میخوام!
- اونکه تو ویترینه!
- پ ن پ اونی که پشت ویترینه رو میگم اخه علم قیب دارم!
دختر خندیدو گفت:
- ...(حالا یه قیمتی شما فرض کنید)
دست کردم تو کیفم تا کارتی که بابا بهم داده بودو در بیارم! هر چقدر گشتم نبود!
ای مخه گلابیتو برم بشر اصلا من کارتو با خودم نیاووردم که! ای خدا حالا چی کار کنم!
کاش جیمین بیشعور یکم به خودش زحمت میداد! ای تو روحت!
رومو برگردوندمو باز واسه خودم راه رفتم! داشتم میرفتمو میرفتم که یه دفعه یه کفشه خوشگله پاشنه
دار رفت رو مخم یعنی منظورم اینکه چشممو گرفت! ای من فدات شم! چه خوشملی تو!
رنگشم بنفش بود ... همون موقع یه پسر و دختر جوون اومدن کنارم ... فوضول نیستما ولی مکلامشونو همچین بگی نگی گوش دادم!
دختره - عزیزم به نظر من که اون کفش بنفشه بی نظیره! تو چی فکر میکنی؟
پسره مثل شلغم ابپز قیافشو کج ماوج کرد و گفت:
- نه من زیاد خوشم نیومد!
خاک تو سر بی مغزت بشر!
دختره - به این قشنگی!
پسره - کجاش قشنگه!
نمیدونم چرا به سرم زد نظر گلابی رو درمورد کفشه بپرسم واسه همین برگشتم دیدم دقیقا پشتم واستاده
بلند جوری که دختره و پسره بشنون بهش گفتم:
- جیمین جونی به نظرت این کفش بنفشه قشنگه؟
جان؟
جیمین مثله علامت تعجب اول به من نگاه کرد بعد به کفشی که گفته بودم انگار پسره و دختر منتظر بودن
اونم نظرشو بگه! بعد از چند لحظه گفت:
- اره هم شیکه هم خوشرنگه مخصوصا اگه با یه لباس همرنگه خودش ست شه بی نظیر میشه!
حالا میخوای بریم بخریمش؟
الهی من قربونت برم دوست پسر گلابیه خودم!(یه ذره شخصیت اخه آیو جان ، یه ذره شخصیت عزیزم!)
دختر فقط به من نگاه میکرد اگه اشتبا نکنم شاید داشت به این فکر میکرد که من چقدر خوشگلم!
دختر پسر از کنارمون رفتن که جیمین شروع کرد مثل بز خندیدن ... رو یخ بخندی شلغم!
- بیا بریم دیگه بسه!
جفت پا برم تو شخصیتشا پسره شلغم صفت!
- پس کفشه چی میشه مگه نگفتی میریم میگیرمش!
دوباره خندید:
- واقعا فکردی من اونو واست میخرم؟!
اخمامو کردم تو هم:
- ولی من اونو میخرم حالا ببین!
و سریع رفتم تو مغازه!
یه دختره پشته میز بود ... تا منو دید گفت:
- خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
- سلام قیمت اون کفش بنفشه رو میخوام!
- اونکه تو ویترینه!
- پ ن پ اونی که پشت ویترینه رو میگم اخه علم قیب دارم!
دختر خندیدو گفت:
- ...(حالا یه قیمتی شما فرض کنید)
دست کردم تو کیفم تا کارتی که بابا بهم داده بودو در بیارم! هر چقدر گشتم نبود!
ای مخه گلابیتو برم بشر اصلا من کارتو با خودم نیاووردم که! ای خدا حالا چی کار کنم!
کاش جیمین بیشعور یکم به خودش زحمت میداد! ای تو روحت!
- ۲.۱k
- ۲۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط