همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p²⁵ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p²⁵ )
فلش بک:
هالووین سال ۲۰۱۶.
یونا: ا/ت سریع باش دیگه
داره دیرمون میشه هاا
اگر دیر برسیم من دیگه نمیتونم جک رو ببینم
نمیتونم این فرصت رو از دست بدم ا/ت
سریع باش!
ا/ت: یونا چقدر غر میزنی
سرم درد گرفت انقدر که بالا سرم داری هی غرغر میکنی!
یکمی از ارایشم مونده
صبر کن دیگه!
یونا: حیف که خیلی مهربونم.
راوی:
ا/ت لبخندی زد و به کارش ادامه داد
وقتی که تموم شد سریعا اومد پایین
یونا: به به چقدر خوشگل کردی
قرار بود من مخ پسرارو بزنم ولی مثل اینکه دیگه قرار نیست!
هردو زیر خنده زدن!
شاید اخرین باری میبود که باهم بخندن و شادی کنن!
سوار ماشین شدن و سریعا به سمت مقصد مورد نظرشون حرکت کردند.
یونا که خیلی برای این پارتی ذوق داشت، با چیزی که وقتی رسید به اونجا، دید..
کاملا از خود بی خود شد
جک که درحال خوش گذروندن با یک دختر دیگه بود رو دیده بود و بشدت عصبی شده بود.
چیش از اون دخترک کمتره؟
زیباییش؟
اندامش؟
یا اخلاقش؟
همه چیزش از اون سر تر بود
پس چرا؟؟
میخواست بزاره به پای مست بودن پسرک
اما نتونست
وقتی دید چطور با اشتیاق درحال بوسیدن هم بودند، اشکاش سرازیر شد.
ا/ت وقتی این صحنه رو دید
وقتی اشک های صمیمی ترین دوستش رو دید
دستشو گرفت و سریعا از اون محل دور شد
فلش بک:
هالووین سال ۲۰۱۶.
یونا: ا/ت سریع باش دیگه
داره دیرمون میشه هاا
اگر دیر برسیم من دیگه نمیتونم جک رو ببینم
نمیتونم این فرصت رو از دست بدم ا/ت
سریع باش!
ا/ت: یونا چقدر غر میزنی
سرم درد گرفت انقدر که بالا سرم داری هی غرغر میکنی!
یکمی از ارایشم مونده
صبر کن دیگه!
یونا: حیف که خیلی مهربونم.
راوی:
ا/ت لبخندی زد و به کارش ادامه داد
وقتی که تموم شد سریعا اومد پایین
یونا: به به چقدر خوشگل کردی
قرار بود من مخ پسرارو بزنم ولی مثل اینکه دیگه قرار نیست!
هردو زیر خنده زدن!
شاید اخرین باری میبود که باهم بخندن و شادی کنن!
سوار ماشین شدن و سریعا به سمت مقصد مورد نظرشون حرکت کردند.
یونا که خیلی برای این پارتی ذوق داشت، با چیزی که وقتی رسید به اونجا، دید..
کاملا از خود بی خود شد
جک که درحال خوش گذروندن با یک دختر دیگه بود رو دیده بود و بشدت عصبی شده بود.
چیش از اون دخترک کمتره؟
زیباییش؟
اندامش؟
یا اخلاقش؟
همه چیزش از اون سر تر بود
پس چرا؟؟
میخواست بزاره به پای مست بودن پسرک
اما نتونست
وقتی دید چطور با اشتیاق درحال بوسیدن هم بودند، اشکاش سرازیر شد.
ا/ت وقتی این صحنه رو دید
وقتی اشک های صمیمی ترین دوستش رو دید
دستشو گرفت و سریعا از اون محل دور شد
۱۱.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.