پارت ۲۷زندگی جونگمه
پارت ۲۷زندگی جونگمه
جونگمه بدجور تعجب کرده بود
دید کوک داره گریه میکنه گفت:من که جایی نمیرم
(جونگمه داشت چمدوناشو جم میکرد که بره ولی دلش
نیومد کوک رو تنها بزاره )
کوک :خودت صبح گفتی میخوای بری
جونگمه :کنسلش کردم،ناسلامتی به عشقم یهقولی دادم
کوک:عشقت کیه😳
(کوکحواسش نبودکهدیشبشجونگمه بهشیه قولداده)
جونگمه:تو خیلی خنگی
کوک:چرا؟
جونگمه اشکای کوک رو پاک کرد و گفت :تو این مدت نفهمیدی یه نفر انقدر عاشقت بوده که حاظر بوده به خاطرت بمیره
کوک یاد تصادف افتاد و گفت:یعنی تو واقعا عاشقمی
جونگمه:دیگه حق نداری به من بگی احمق وگرنه خفت میکنم
کوک خیلی خوشحال شد
جونگمه رو یه بوس سریع کرد و فرار کرد بیرون از خونه انقدر خوشحال بود که رفت الکال بخوره
انقدرالکلخوردکهازحالتمستییهچندطبقهبالاتررفت
منیجر کوک اومد دم در خونه جونگمه گفت:سونبه کوک نیست انگار غیب شده
جونگمه:به تلفنش زنگ زدی؟
منیجر:آره ولی جواب نمیده
جونگمه :بیا بریم دنبالش بزار برم گوشیمو بردارم بیام
منیجر:چشم ممنون
منیجر و جونگمه رفتن دنبال کوک هرجارو گشتن نبود رفتن دیدن تو یکی از پارک ها نشسته
منیجر داد زد :سونبه کوک!!!!!جونگمهفهمیدکوکمستهازدستمنیجرگرفتگفت:مراقبباش
منیجر: چرا؟
جونگمه:کوک مسته
جونگمه:من تا الان مست
نکردم ولی آدمای زیادی رو دیدم که مست میکنن و خیلی وحشتناکه، بیا باهم یواش یواش بریم جلو
(منیجر کوک ۲۰ سالش بود)
کوک پاشد (حالت گیج و منگ )داشت میومد جلو
جونگمه از ترس پرید پشت منیجر
جونگمه:بیا فرار کنیم ترو خدا آدم مست از زامبی بدتره ،کوک میخواست بره به منیجر بگه برو ماشین رو بیار
جونگمه داد زد گفت: نمیذارم به بچه مردم صدمه بزنی
پرید با سرش کوبید تو سر کوک(به کوک کله زد) ،کوک از درد از حال رفت
کوک یه ذره چشاشو باز کردجونگمه رو ۹ تا میدید گفت :چقدر جونگمه اینجاست !
همشون شبیه فرشته هان
جونگمه دستشو گذاشت رو دهنش و با حالت😳کوک رو نگاه کرد
جونگمه:وای بدبخت شدم
منیجر :چرا اینکار رو کردید ؟
جونگمه:من یه بار یه آدم مست دیدم خیلی رفتاراش ترسناک بود 🥶میخواست منو بزنه فکر کردم کوک هم همین کار رو میخواد با تو کنه🤦♀️
منیجر: من خیلی وقتا سونبه کوک رو وقتی مست بوده بردم خونه و هیچ اتفاقی نیوفتاده
جونگمه:من چه میدونستم آخه
منیجر میخواست کوک رو بغل کنه ببره تو ماشین ولی جونگمه بادستش زد رو دست منیجر
جونگمه:من اینهمه زحمت کشیدم پیشونیم و سر کوک رو تو خطر انداختم تو چیزیت نشه بعد تو میخوای بلندش کنی ببریش ،من هنوز به کوک شک دارم اگه وسط راه بزنه دندونات بریزه تو حلقت چی؟
منیجر :خب الان چیکار کنیم؟
جونگمه:من که دیگه شهید شدم خودم میبرمش خونه😮💨
جونگمه بدجور تعجب کرده بود
دید کوک داره گریه میکنه گفت:من که جایی نمیرم
(جونگمه داشت چمدوناشو جم میکرد که بره ولی دلش
نیومد کوک رو تنها بزاره )
کوک :خودت صبح گفتی میخوای بری
جونگمه :کنسلش کردم،ناسلامتی به عشقم یهقولی دادم
کوک:عشقت کیه😳
(کوکحواسش نبودکهدیشبشجونگمه بهشیه قولداده)
جونگمه:تو خیلی خنگی
کوک:چرا؟
جونگمه اشکای کوک رو پاک کرد و گفت :تو این مدت نفهمیدی یه نفر انقدر عاشقت بوده که حاظر بوده به خاطرت بمیره
کوک یاد تصادف افتاد و گفت:یعنی تو واقعا عاشقمی
جونگمه:دیگه حق نداری به من بگی احمق وگرنه خفت میکنم
کوک خیلی خوشحال شد
جونگمه رو یه بوس سریع کرد و فرار کرد بیرون از خونه انقدر خوشحال بود که رفت الکال بخوره
انقدرالکلخوردکهازحالتمستییهچندطبقهبالاتررفت
منیجر کوک اومد دم در خونه جونگمه گفت:سونبه کوک نیست انگار غیب شده
جونگمه:به تلفنش زنگ زدی؟
منیجر:آره ولی جواب نمیده
جونگمه :بیا بریم دنبالش بزار برم گوشیمو بردارم بیام
منیجر:چشم ممنون
منیجر و جونگمه رفتن دنبال کوک هرجارو گشتن نبود رفتن دیدن تو یکی از پارک ها نشسته
منیجر داد زد :سونبه کوک!!!!!جونگمهفهمیدکوکمستهازدستمنیجرگرفتگفت:مراقبباش
منیجر: چرا؟
جونگمه:کوک مسته
جونگمه:من تا الان مست
نکردم ولی آدمای زیادی رو دیدم که مست میکنن و خیلی وحشتناکه، بیا باهم یواش یواش بریم جلو
(منیجر کوک ۲۰ سالش بود)
کوک پاشد (حالت گیج و منگ )داشت میومد جلو
جونگمه از ترس پرید پشت منیجر
جونگمه:بیا فرار کنیم ترو خدا آدم مست از زامبی بدتره ،کوک میخواست بره به منیجر بگه برو ماشین رو بیار
جونگمه داد زد گفت: نمیذارم به بچه مردم صدمه بزنی
پرید با سرش کوبید تو سر کوک(به کوک کله زد) ،کوک از درد از حال رفت
کوک یه ذره چشاشو باز کردجونگمه رو ۹ تا میدید گفت :چقدر جونگمه اینجاست !
همشون شبیه فرشته هان
جونگمه دستشو گذاشت رو دهنش و با حالت😳کوک رو نگاه کرد
جونگمه:وای بدبخت شدم
منیجر :چرا اینکار رو کردید ؟
جونگمه:من یه بار یه آدم مست دیدم خیلی رفتاراش ترسناک بود 🥶میخواست منو بزنه فکر کردم کوک هم همین کار رو میخواد با تو کنه🤦♀️
منیجر: من خیلی وقتا سونبه کوک رو وقتی مست بوده بردم خونه و هیچ اتفاقی نیوفتاده
جونگمه:من چه میدونستم آخه
منیجر میخواست کوک رو بغل کنه ببره تو ماشین ولی جونگمه بادستش زد رو دست منیجر
جونگمه:من اینهمه زحمت کشیدم پیشونیم و سر کوک رو تو خطر انداختم تو چیزیت نشه بعد تو میخوای بلندش کنی ببریش ،من هنوز به کوک شک دارم اگه وسط راه بزنه دندونات بریزه تو حلقت چی؟
منیجر :خب الان چیکار کنیم؟
جونگمه:من که دیگه شهید شدم خودم میبرمش خونه😮💨
۱۱.۱k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.