نمی خواهم فیلم بازی کنم

نمی خواهم فیلم بازی کنم
هنوز زندگی را دوست دارم
که قرص هایم را سروقت می خورم
و دوستت دارم های مردان را
یک درمیان باور می کنم
بین ساعتی
که عقربه هایش افتاده بود
باز هم زمان را نشان می داد
صورتم را
به دو قسمت مساوی تقسیم می کنم
با یک نیمه
می بینم و
سکوت میکنم
و با نیمه ی دیگرم
به آدمها لبخند می زنم
ما دیر فهمیدیم نقشمان چقدر واقعی بود
و در پشت صحنه ای تاریک
خودمان را جا گذاشتیم
بیا از این جای فیلم
از دوربین ها بیرون بزنیم
به نیمه ای از آدمها راضی باش
و هر ۶ساعت یک بار
زندگی را
در دهانم بگذار
مرگ کار ما نیست
شاید بدل های ما
نقشمان را
بهتر بازی کنند...
دیدگاه ها (۳)

رودخانه ای که می دانستبه دریا نمی ریزدخودش را از دره پرت کرد...

باید چه می گفتمبه مترسکیکه عاشق پرنده ای شد ومزرعه را ترساند...

در جاده هابه مسافرانی فکر میکنمکه هرگز برنگشته اندو در کنارت...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط