پارت

#پارت_57



بدون اینکه جوابی بهس بدم از اتاق زدم بیرون....

حس بدی داشتم،، اعصابانیت تمام وجودمو پر کرده بود ، انگار نفسم بگیره و نتونم نفس بکشم ... لعنتتت....




زنگ زدم به ارش ببینم کجان ، گفت رفتن گاراژی که پایین خونمونه ....


دستم بدجور میسوخت ،... رفتم توی آشپزخونه عمارت ... که خدمتکار با دیدن من هول اومد جلو ....




+ چیشده خانوم ...



- یه چیزی پیدا کن باهاش دستمو ببندم ...


+ چ..چشم



باند اورد ، دستمو بستم ... ب سر بند مشکیم که توی کیفم بود رو روی باندا بستم ...



+ خانوم چیزی نمیخوای ؟


- یه لیوان اب



+ چشم



اومدم اب و بخورم یهو صدای جیغ بلند شد ....

بعدم صدای تیر اندازی ... نگران رفتم بیرون ...
دیدگاه ها (۳)

بچه ها پارت_53 حذف شده بود توی ذخیره پیج گذاشتمش ... توی کال...

#پارت_58سه چهار نفر ، که لباساشون سرتا پا سیاه بود اومده بود...

#پارت_56گازش که گرفتم صداش در اومد ... انگار دیدنه شده باشه ...

#پارت_55بچه ها اومدن برن بیرون ، یهو لیا سمتم رفت سمت میرو چ...

وقتی خواهرش بودی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_204نفسمو اه مانند بیرون ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط