پارت ۲۰
پارت ۲۰
خواهشا متن زیر رو بخونید......
گایز لطفا حمایت ها رو بیشتر کنید.....چون من واقعا برای هر پارت حدود نیم ساعت تا ۱ ساعت وقت میذارم.....خیلی جاها رو پاک می کنم دوباره می نویسم و برای بعضی جاهای فیک هم باید کلی سرچ کنم، توی نت که چیزی که واقعیت داره رو براتون بنویسم..و اینکه اگر من بعضی اطلاعات درباره ی غذاهای کره ای یا پول کره ای می نویسم از خودم نمی گم......چون اطلاعات دارم درباره این جور چیزا.....و یجورایی می تونید این فیک رو مثل یه رمان واقعی یا یه فیلمنامه سریال درنظر بگیرید..و احتمالا فیک رو بکنم دو فصل...خلاصه که خواستم بگم من برای فیک واقعا وقت میذارم پس لطفا لایک و کامنت رو بیشتر کنید...نظر کاملتون هم درباره فیک حتما توی کامنت ها برام بنویسید......مهمه برام.....و اینکه بگم اگر فیک کم و کسری داره ببخشید چون دفعه ی اولمه فیک می نویسم.....وقتتون رو گرفتم......حالا می تونید پارت بعدی فیک رو بخونید......کوماوو.....
دره ی خوشبختــــــــے♡
《پارت ۲۰》
●𝕍𝕒𝕝𝕝𝕖𝕪 𝕠𝕗 𝕙𝕒𝕡𝕡𝕚𝕟𝕖𝕤𝕤♡
《ℙ𝕒𝕣𝕥𝟚𝟘 》
بعد از غذا به سمت پیشخوان رفتم تا برای عمل به قولم پول غذا رو حساب کنم.......
+سلام
خانمی که پشت پیشخوان بود سرشو بالا آورد و نگاهش رو از روی برگه به من داد........
.سلام......از غذاتون لذت بردید؟
+آه.....بله.....ممنون.....میشه رسید غذاها رو بهم بدین؟
.اووو.....بله.....حتما......بفرمایید
نگاهی به برگه ای که خانمه بهم داد کردم.....
نگاهم از بالای برگه به پایین برگه دوختم که با چیزی که دیدم چشمام اندازه ی یه کاسه بزرگ شد.....
۳۰۰ وون؟؟؟؟!!!!!!!!(برای اطلاعات بیشترتون.......۳۰۰ وون میشه ۹۰۰ هزار تومن به پول ایران.....)
مگه چقدر خوردیم......ای خداااا جونگ کوک اینجا کجاست منو آوردی......پول خون بابامو می خوان ازم بگیرن......حقوق من کلا ۵۰۰ وونه یعنی برای یه شب شام خوردن باید بیشتر حقوقمو بدم؟؟.....
-مشکلی پیش اومده؟
با صدای جونگ کوک پشتم و نگاه کردم......
که خانمه گفت
.نه.....من فقط رسید رو دادم.......
جونگ کوک رسید رو از دست من گرفت.....نگاهی به قیمت غذا ها انداخت.......خیلی خونسرد نگاهی به من کرد.......سعی کردم خودم و متعجب نشون ندم اما فکر کنم متوجه شده بود که با دیدن قیمت مغزم سوت کشیده......
خانمه پشت پیش خوان هی نگاشو بین من و جونگ کوک می چرخوند.....که جونگ کوک کارتی رو از توی جیبش درآورد و به خانمه داد
-بفرمایید
خواستم جلوشو بگیرم
+نه.......آخه.....
که نگاهی بهم کرد و آروم جوری که فقط من بشنوم گفت
-تو برو......بیرون با هم صحبت میکنیم......
سرمو انداختم پایین و از رستوران خارج شدم......
داشتم از خجالت آب می شدم......مثلا قرار بود من مهمونش کنم حالا هر چقدر که میشد.......اون بدبخت هزار تا مشکل دیگه داره......اونم حقوقش مثل منه .....تازه کمتره.....اون ۴۰۰ وون میگیره.....تو چیکار کردی ا/ت.......انقدر نفهم و خسیسی که حاضر شدی شام امشبتو با پول پسری بخوری که باباش روی تخت بیمارستانه و داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه......همینجوری داشتم توی دلم به خودم فحش می دادم که دستی رو روی شونه هام احساس کردم.......
خواهشا متن زیر رو بخونید......
گایز لطفا حمایت ها رو بیشتر کنید.....چون من واقعا برای هر پارت حدود نیم ساعت تا ۱ ساعت وقت میذارم.....خیلی جاها رو پاک می کنم دوباره می نویسم و برای بعضی جاهای فیک هم باید کلی سرچ کنم، توی نت که چیزی که واقعیت داره رو براتون بنویسم..و اینکه اگر من بعضی اطلاعات درباره ی غذاهای کره ای یا پول کره ای می نویسم از خودم نمی گم......چون اطلاعات دارم درباره این جور چیزا.....و یجورایی می تونید این فیک رو مثل یه رمان واقعی یا یه فیلمنامه سریال درنظر بگیرید..و احتمالا فیک رو بکنم دو فصل...خلاصه که خواستم بگم من برای فیک واقعا وقت میذارم پس لطفا لایک و کامنت رو بیشتر کنید...نظر کاملتون هم درباره فیک حتما توی کامنت ها برام بنویسید......مهمه برام.....و اینکه بگم اگر فیک کم و کسری داره ببخشید چون دفعه ی اولمه فیک می نویسم.....وقتتون رو گرفتم......حالا می تونید پارت بعدی فیک رو بخونید......کوماوو.....
دره ی خوشبختــــــــے♡
《پارت ۲۰》
●𝕍𝕒𝕝𝕝𝕖𝕪 𝕠𝕗 𝕙𝕒𝕡𝕡𝕚𝕟𝕖𝕤𝕤♡
《ℙ𝕒𝕣𝕥𝟚𝟘 》
بعد از غذا به سمت پیشخوان رفتم تا برای عمل به قولم پول غذا رو حساب کنم.......
+سلام
خانمی که پشت پیشخوان بود سرشو بالا آورد و نگاهش رو از روی برگه به من داد........
.سلام......از غذاتون لذت بردید؟
+آه.....بله.....ممنون.....میشه رسید غذاها رو بهم بدین؟
.اووو.....بله.....حتما......بفرمایید
نگاهی به برگه ای که خانمه بهم داد کردم.....
نگاهم از بالای برگه به پایین برگه دوختم که با چیزی که دیدم چشمام اندازه ی یه کاسه بزرگ شد.....
۳۰۰ وون؟؟؟؟!!!!!!!!(برای اطلاعات بیشترتون.......۳۰۰ وون میشه ۹۰۰ هزار تومن به پول ایران.....)
مگه چقدر خوردیم......ای خداااا جونگ کوک اینجا کجاست منو آوردی......پول خون بابامو می خوان ازم بگیرن......حقوق من کلا ۵۰۰ وونه یعنی برای یه شب شام خوردن باید بیشتر حقوقمو بدم؟؟.....
-مشکلی پیش اومده؟
با صدای جونگ کوک پشتم و نگاه کردم......
که خانمه گفت
.نه.....من فقط رسید رو دادم.......
جونگ کوک رسید رو از دست من گرفت.....نگاهی به قیمت غذا ها انداخت.......خیلی خونسرد نگاهی به من کرد.......سعی کردم خودم و متعجب نشون ندم اما فکر کنم متوجه شده بود که با دیدن قیمت مغزم سوت کشیده......
خانمه پشت پیش خوان هی نگاشو بین من و جونگ کوک می چرخوند.....که جونگ کوک کارتی رو از توی جیبش درآورد و به خانمه داد
-بفرمایید
خواستم جلوشو بگیرم
+نه.......آخه.....
که نگاهی بهم کرد و آروم جوری که فقط من بشنوم گفت
-تو برو......بیرون با هم صحبت میکنیم......
سرمو انداختم پایین و از رستوران خارج شدم......
داشتم از خجالت آب می شدم......مثلا قرار بود من مهمونش کنم حالا هر چقدر که میشد.......اون بدبخت هزار تا مشکل دیگه داره......اونم حقوقش مثل منه .....تازه کمتره.....اون ۴۰۰ وون میگیره.....تو چیکار کردی ا/ت.......انقدر نفهم و خسیسی که حاضر شدی شام امشبتو با پول پسری بخوری که باباش روی تخت بیمارستانه و داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه......همینجوری داشتم توی دلم به خودم فحش می دادم که دستی رو روی شونه هام احساس کردم.......
۵۸.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.