پارت۳۳
پارت۳۳
(از زبان جون هی)
سریع رفتم پایین تا بیشتر از این آب نشدم نمیدونم چرا ولی یهو خجالت کشیدم وقتی چشماشو دیدم
دستمو گذاشتم رو لب جای که چند دقیقه پس کوک بوسیده بود خیلی حس خوبی بود پس اونم دوسم داشت منو باش داشتم خودمو میکشتم که سوتفاهم پیش نیاد
چی داشتم میگفتم باید صبحونه آماده میکردم
میزو چیدم و نشستم پشت میز تا بیاد وسایل های رو میز بجور بهم چشمک میزد منم که گشنهههه دیدم ای آقا نمیاد با فریاد گفتم:جانگ کووووککککک
دیدم جوابی نیومد دوباره بیشتر از قبل فریاد زدم:کوووووکککککککک
انقدر محکم فریاد زدم گلوم درد گرفت یکم آب پرتغال خوردم همونجور داشتم میخوردم با چیزی که دیدم آب پرتغال پرید تو گلوم آنقدر سرفه کردم که کوک آمد و زد پشتم بگو چرا آقا دیر کرده رفته دوش بگیره اونم موهاشو خشک نکرده بود نامرتب ریخته بود رو پیشونیش بدتر از اون این بود که با بالا تنه برهنه آمده بود
جون هی:این چه وضعشه برو یه چیزی تنت کن
جانگ کوک:چرا خونه خودمه دلم میخواد اینجوری بگردم
جون هی:پس چرا قبل نمیگشتی
جانگ کوک:جون الان موقعیت فرق میکنه
جون هی:چه فرقی
لباشو گذاشت رو لبام و حرفمو قطع کرد
جانگ کوک:چون الان مال منی
ته دلم کیلو کیلو قند آب میشد
جون هی:بشین یه چیزی بخوریم گشنمه
جانگ کوک:باشه خانمم
خانمم با یه حالت خاصی گفت که دلم رفت
وای من چم شده قراره با هر حرفش یه چیزیم بشه باید عادت کنم
جانگ کوک:نمیخوری خانم گشنه
جون هی:تقصیر من نیست تقصیر توعه
جانگ کوک:مننن
جون هی:آره وقتی از باشگاه زدم بیرون چیزی نخوردم و وقتی برگشتم دیر بود بعد امدم اتاق تو تا صبح بیدار موندم
تا این جمله رو گفتم یه جوری نگام کرد
جانگ کوک:شما که جات خوب بودم اون من بودم که تا صبح عذاب میکشید
جون هی:خوب حالا ولی تقصیر تو بود الانم بخور من مردم از گشنگی
جانگ کوک:مگه تا من نخورم ت نمیخوری
دیکه چیزی نگفتم چون این بحث تمومی نداشت ولی دوس داشتم سرمو انداختم پایین و صبحونه امو خوردم
شمام مثل من هرچی این ریاضی میخونم یاد میگیرم اون یکی از یادم میره این چه کاره🙄🫥
(از زبان جون هی)
سریع رفتم پایین تا بیشتر از این آب نشدم نمیدونم چرا ولی یهو خجالت کشیدم وقتی چشماشو دیدم
دستمو گذاشتم رو لب جای که چند دقیقه پس کوک بوسیده بود خیلی حس خوبی بود پس اونم دوسم داشت منو باش داشتم خودمو میکشتم که سوتفاهم پیش نیاد
چی داشتم میگفتم باید صبحونه آماده میکردم
میزو چیدم و نشستم پشت میز تا بیاد وسایل های رو میز بجور بهم چشمک میزد منم که گشنهههه دیدم ای آقا نمیاد با فریاد گفتم:جانگ کووووککککک
دیدم جوابی نیومد دوباره بیشتر از قبل فریاد زدم:کوووووکککککککک
انقدر محکم فریاد زدم گلوم درد گرفت یکم آب پرتغال خوردم همونجور داشتم میخوردم با چیزی که دیدم آب پرتغال پرید تو گلوم آنقدر سرفه کردم که کوک آمد و زد پشتم بگو چرا آقا دیر کرده رفته دوش بگیره اونم موهاشو خشک نکرده بود نامرتب ریخته بود رو پیشونیش بدتر از اون این بود که با بالا تنه برهنه آمده بود
جون هی:این چه وضعشه برو یه چیزی تنت کن
جانگ کوک:چرا خونه خودمه دلم میخواد اینجوری بگردم
جون هی:پس چرا قبل نمیگشتی
جانگ کوک:جون الان موقعیت فرق میکنه
جون هی:چه فرقی
لباشو گذاشت رو لبام و حرفمو قطع کرد
جانگ کوک:چون الان مال منی
ته دلم کیلو کیلو قند آب میشد
جون هی:بشین یه چیزی بخوریم گشنمه
جانگ کوک:باشه خانمم
خانمم با یه حالت خاصی گفت که دلم رفت
وای من چم شده قراره با هر حرفش یه چیزیم بشه باید عادت کنم
جانگ کوک:نمیخوری خانم گشنه
جون هی:تقصیر من نیست تقصیر توعه
جانگ کوک:مننن
جون هی:آره وقتی از باشگاه زدم بیرون چیزی نخوردم و وقتی برگشتم دیر بود بعد امدم اتاق تو تا صبح بیدار موندم
تا این جمله رو گفتم یه جوری نگام کرد
جانگ کوک:شما که جات خوب بودم اون من بودم که تا صبح عذاب میکشید
جون هی:خوب حالا ولی تقصیر تو بود الانم بخور من مردم از گشنگی
جانگ کوک:مگه تا من نخورم ت نمیخوری
دیکه چیزی نگفتم چون این بحث تمومی نداشت ولی دوس داشتم سرمو انداختم پایین و صبحونه امو خوردم
شمام مثل من هرچی این ریاضی میخونم یاد میگیرم اون یکی از یادم میره این چه کاره🙄🫥
۷.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.