فیک جداناپذیر پارت ۳۸
فیک جداناپذیر پارت ۳۸
از زبان آجوما
اگه ات واقعاً دختر کیم جنیه پس این یعنی من یه بدهیه خیلی بزرگ بهش دارم چون مادرش بخاطر اشتباه جبران ناپذیر من مرد
یدفه یاد روز عروسیه پدر و مادر جونگ کوک افتادم همه ی خاطراتم داشتن بر میگشتن همه ی اون خاطرات نحس و کثیفی که ساخته بودم که داشتن از درون نابودم می کردن هر شب کابوسش رو میبینم
فلش بک به روز عروسیه پدر و مادر جونگ کوک
از زبان کیم جنی (مادر ات)
من با آنا (مادر جونگ کوک) تو سالن آرایشگاه بودیم به عنوان بهترین و نزدیکترین دوستش کنار بودم چون اون فقط منو داشت از بچگی همدیگه رو خیلی خوب میشناسیم برام مثل خواهر بزرگم میمونه
وقتی آرایشمون تموم شد من بهش گفتم که برای بدرقه کردن شوهر آیندش آقای جئون لی نو (پدر جونگ کوک) میرم سمت ورودی سالن فقط برای چند لحظه تنهاش گزاشتم ولی ایکاش این کارو نمی کردم
وقتی رفتم پایین جئون لی نو رو دیدم چقدر تو لباس دامادی جنتلمن و جذاب بود من خیلی عاشقش بودم و هستم اون مردی بود که هرشب تو رویاهام میبینمش روزی که اومد خواستگاری آنا قلبم شکست ولی می دونستم که متعلق به من نیست ولی همین که میبینمش حسرت داشتنش رو می خورم
رفتم پیش و با لبخند بهش سلام کردم برگشت سمتم و با لبخند گفت: عروس خانوم آدامه شدن؟
پشت لبخندم یه عالمه اشک جمع شده بودن درواقع لبخندم از خوشحالی نبود از غم از دست دادن جئون لی نوی جذاب بود بخاطر جذابیت و وقارش شیفتش نبودم یا حداقل بخش کمیش رو ولی از شخصیت جنتلمل و رمانتیک بودنش خوشش می اومد
ات: یه چند لحظه صبر کنین الان بهش میگم بیاد شما فقط چشماتو ببندین و برگردین تا هیجان زدش کنیم اینطوری رمانتیک تره
سرشو به معنی باشه تکون داد و برگشت با وجود اینکه می دونستم دیگه ازدواج کرده و زن داره ولی هنوز ته دلم دوسش داشتم به هرحال یه مدت قبل از آشناییه آنا یا لی نو من باهاش رابطه داشتم
وقتی رفتم بالا تا آنا رو صدا بزنم دیدم که داشت با یه مرد غریبه ی دیگه ای حرف میزد که تا به حال ندیده بودمش
نکنه آنا داره از همین اول اونم تو روز عروسیش به لی نو خیانت میکنه؟ نههه اینطوری همه چی بد میشه پشت در ایستادم و خودمو از دیدشون مخفی کردم تا صداشونو بشنوم
- : آنا ترکم نکن به خدا باور کن من هنوز واقعاً عاشقتم بی خیال جئون لی نو شو ما باید کنار هم باشیم ما متعلق به همیم
آنا: تو خودت فکر میکنی بخاطر چی دارم باهاش ازدواج می کنم هاا؟ فقط یکم دیگه صبر کن به زودی فقط میشیم ما دو نفر لی نو از سر راه بر می داریم
باورم نمی شد سریع با دستم جلوی دهنمو گرفتم که جیغ نزنم صدام در نیاد بفهمن در گوش مناظر ایستاده بودم تا از حرفاشون سر در بیارم
از زبان آجوما
اگه ات واقعاً دختر کیم جنیه پس این یعنی من یه بدهیه خیلی بزرگ بهش دارم چون مادرش بخاطر اشتباه جبران ناپذیر من مرد
یدفه یاد روز عروسیه پدر و مادر جونگ کوک افتادم همه ی خاطراتم داشتن بر میگشتن همه ی اون خاطرات نحس و کثیفی که ساخته بودم که داشتن از درون نابودم می کردن هر شب کابوسش رو میبینم
فلش بک به روز عروسیه پدر و مادر جونگ کوک
از زبان کیم جنی (مادر ات)
من با آنا (مادر جونگ کوک) تو سالن آرایشگاه بودیم به عنوان بهترین و نزدیکترین دوستش کنار بودم چون اون فقط منو داشت از بچگی همدیگه رو خیلی خوب میشناسیم برام مثل خواهر بزرگم میمونه
وقتی آرایشمون تموم شد من بهش گفتم که برای بدرقه کردن شوهر آیندش آقای جئون لی نو (پدر جونگ کوک) میرم سمت ورودی سالن فقط برای چند لحظه تنهاش گزاشتم ولی ایکاش این کارو نمی کردم
وقتی رفتم پایین جئون لی نو رو دیدم چقدر تو لباس دامادی جنتلمن و جذاب بود من خیلی عاشقش بودم و هستم اون مردی بود که هرشب تو رویاهام میبینمش روزی که اومد خواستگاری آنا قلبم شکست ولی می دونستم که متعلق به من نیست ولی همین که میبینمش حسرت داشتنش رو می خورم
رفتم پیش و با لبخند بهش سلام کردم برگشت سمتم و با لبخند گفت: عروس خانوم آدامه شدن؟
پشت لبخندم یه عالمه اشک جمع شده بودن درواقع لبخندم از خوشحالی نبود از غم از دست دادن جئون لی نوی جذاب بود بخاطر جذابیت و وقارش شیفتش نبودم یا حداقل بخش کمیش رو ولی از شخصیت جنتلمل و رمانتیک بودنش خوشش می اومد
ات: یه چند لحظه صبر کنین الان بهش میگم بیاد شما فقط چشماتو ببندین و برگردین تا هیجان زدش کنیم اینطوری رمانتیک تره
سرشو به معنی باشه تکون داد و برگشت با وجود اینکه می دونستم دیگه ازدواج کرده و زن داره ولی هنوز ته دلم دوسش داشتم به هرحال یه مدت قبل از آشناییه آنا یا لی نو من باهاش رابطه داشتم
وقتی رفتم بالا تا آنا رو صدا بزنم دیدم که داشت با یه مرد غریبه ی دیگه ای حرف میزد که تا به حال ندیده بودمش
نکنه آنا داره از همین اول اونم تو روز عروسیش به لی نو خیانت میکنه؟ نههه اینطوری همه چی بد میشه پشت در ایستادم و خودمو از دیدشون مخفی کردم تا صداشونو بشنوم
- : آنا ترکم نکن به خدا باور کن من هنوز واقعاً عاشقتم بی خیال جئون لی نو شو ما باید کنار هم باشیم ما متعلق به همیم
آنا: تو خودت فکر میکنی بخاطر چی دارم باهاش ازدواج می کنم هاا؟ فقط یکم دیگه صبر کن به زودی فقط میشیم ما دو نفر لی نو از سر راه بر می داریم
باورم نمی شد سریع با دستم جلوی دهنمو گرفتم که جیغ نزنم صدام در نیاد بفهمن در گوش مناظر ایستاده بودم تا از حرفاشون سر در بیارم
۲۲.۲k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.