جین: فک نکن چون گذاشتم زنده بمونی یعنی هرکاری که دلت میخو
جین: فک نکن چون گذاشتم زنده بمونی یعنی هرکاری که دلت میخواد بکنی
ا.ت:
سیگارشو روشن کرد چند تا برگه رو برداشت تا چک کنه
دود سیگار داشت خفم میکرد
ا.ت: میشه اون قهوه لنتی زود تر بخوری
جین:
ا.ت حداقل سیگارتو خاموش کن
جین:
ا.ت: خفه شدم خاموشش کن
برگه رو گذاشت رو میز
اروم اروم میومد طرفم با عصبانیت بهش نگاه میکردم که سیگارو رو بازوم خاموش کردم
بهزور جلوش طاقت اوردم کم کم داشت گریم میگرفت
تحمل کردمو جلوی اشکامو گرفتم نباید جلوی جین کم بیارم باید عوض شه
لیوان قهوه رو برداشت با تردید بهش نگاه کرد
ا.ت: هه نگران نباش سم نداره من درست نکردم
جین: میدونم تنها قهوه خانم لی کف داره
هه اگه بدونی اون کفا تفه قیافت دیدنیه جین
از بازوم خون میومد دستم رو بازوم کشیدمو فشار دادم تا خونش بند بیاد
ثهوشو خورد ماگشو گذاشتم تو سینی بردم پایین تو اشپز خونه
سینیو گذاشتم رو اپن رفتم رو میز نشستم
دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم بی اختیار میریخت که بونگی اومد طرفم
بونگی: ا.ت خوبی
چشمش خورد به بازوم
بونگی: بازوت چی شده؟
سرمو اوردم که خانم لی ام اونجا بود
خانم لی: خوبی ا.ت؟ چی شده جین چیکار کرد
ا.ت: خاله من نمیتونم تحمل کنم میخوام از اینجا برم میخوام برم پیش عموم *گریه
ا.ت: بسه دیگه. دیگه نمیتونم تحمل کنم همش تحقیر میشم بخاطره اینکه به یکی کمک کردم *گریه
خاله اومد کنارم نشست اروم بغلم کرد بغلش گرمو مادرانه بود من نیاز مند همچین بغلی بودم که سال ها ازم گرفته شده بود
خانم لی:نگران نباش دخترم این روزا همش میگذره
ا.ت: نمیگذره خاله تازه اولاشه *گریه
اروم با دسنش نازم میکرد
خانم لی: گریه نکن عزیزم
اروم با دستاش اشکامو پاک کرد
بلند شدو از توی کمد باندو اورد بازومو بست
خانم لی: ضربه ای که جین خورده براش دردناک ترین لحظه ایه که همیشه همراهشه
گریم بند اومده بود
ا.ت: مگه چه اتفاقی افتاده اون خیلی نسبت به همه چی بی احساسه یعنی همیشه اینژوری رفتار میکنه؟
ا.ت:
سیگارشو روشن کرد چند تا برگه رو برداشت تا چک کنه
دود سیگار داشت خفم میکرد
ا.ت: میشه اون قهوه لنتی زود تر بخوری
جین:
ا.ت حداقل سیگارتو خاموش کن
جین:
ا.ت: خفه شدم خاموشش کن
برگه رو گذاشت رو میز
اروم اروم میومد طرفم با عصبانیت بهش نگاه میکردم که سیگارو رو بازوم خاموش کردم
بهزور جلوش طاقت اوردم کم کم داشت گریم میگرفت
تحمل کردمو جلوی اشکامو گرفتم نباید جلوی جین کم بیارم باید عوض شه
لیوان قهوه رو برداشت با تردید بهش نگاه کرد
ا.ت: هه نگران نباش سم نداره من درست نکردم
جین: میدونم تنها قهوه خانم لی کف داره
هه اگه بدونی اون کفا تفه قیافت دیدنیه جین
از بازوم خون میومد دستم رو بازوم کشیدمو فشار دادم تا خونش بند بیاد
ثهوشو خورد ماگشو گذاشتم تو سینی بردم پایین تو اشپز خونه
سینیو گذاشتم رو اپن رفتم رو میز نشستم
دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم بی اختیار میریخت که بونگی اومد طرفم
بونگی: ا.ت خوبی
چشمش خورد به بازوم
بونگی: بازوت چی شده؟
سرمو اوردم که خانم لی ام اونجا بود
خانم لی: خوبی ا.ت؟ چی شده جین چیکار کرد
ا.ت: خاله من نمیتونم تحمل کنم میخوام از اینجا برم میخوام برم پیش عموم *گریه
ا.ت: بسه دیگه. دیگه نمیتونم تحمل کنم همش تحقیر میشم بخاطره اینکه به یکی کمک کردم *گریه
خاله اومد کنارم نشست اروم بغلم کرد بغلش گرمو مادرانه بود من نیاز مند همچین بغلی بودم که سال ها ازم گرفته شده بود
خانم لی:نگران نباش دخترم این روزا همش میگذره
ا.ت: نمیگذره خاله تازه اولاشه *گریه
اروم با دسنش نازم میکرد
خانم لی: گریه نکن عزیزم
اروم با دستاش اشکامو پاک کرد
بلند شدو از توی کمد باندو اورد بازومو بست
خانم لی: ضربه ای که جین خورده براش دردناک ترین لحظه ایه که همیشه همراهشه
گریم بند اومده بود
ا.ت: مگه چه اتفاقی افتاده اون خیلی نسبت به همه چی بی احساسه یعنی همیشه اینژوری رفتار میکنه؟
۵.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.