خانم لی:چطور؟
خانم لی:چطور؟
یه بهونه درست کردم
ا.ت:ام. مدونید کارم تو غذا درست کردن خوب نیست اگه نمکش یا چیزیش بالا و پایین شه میدونین که کی خفتم میکنه*لبخند
یه خنده ریزی کرد
خانم لی:حق با توعه البته اگه اذیت نمیشی
ا.ت:نه اشکال نداره فقط چیزه وسایلای تمیز کاری کجاست ؟
خانم لی: اونجا (با دستش اشاره کرد)
ا.ت:عاها ممنون
رفتم به سمت انباری که خاله اشاره کرده بود سطل ابو با چند تا وسایل مورد نیاز برداشتم
رفتم داشتم از اشپز خونه خارج میشدم که خانم لی گفت: نمیخوایی لباستو عوش کنی؟ با این لباس حسابی عرق میکنی
ا.ت:یعنی عوض کنم؟
خانم لی:هرجور راحتی برای راحتی خودت کفتم یه لباس کوتاه تر بپوش رئیس چند دیقه پیش رفتن مثه اینکه عجله داشتن فکر نکنم به همین زودی بیان
ا.ت:جدا؟خب اینارو همینجا میزارم تا برم لباسمو عوض کنم اشکال نداره؟
خانم لی:نه عزیزم
وسایلا رو گذاشتم پایینو بدو بدو رفتم تو اتاق چمدونو باز کردم یه شلوارک لی دیدم با یه زیری سفید تنم کردم
بدو بدو رفتم تو اشپزخونه که خانم لی با تعجب نگام میکرد
ا.ت: زیاده روی کردم؟
خانم لی:نه ولی اندام خوبی داری *لبخند
ا.ت:ممنون لطف دارین
وسایلا رو برداشتم رفتم تو حیاط
ا.ت: اوفف چقد این حیاط بزرگه
ا.ت: چه استخر بزرگی یعنی خانم لی هر روز اینجارو تمیز میکنن؟
شروع کردم به تمیز کردن حیاط
تازه جز این حیاط یه باغ بزرگم بود که پشت قصرش میوفتاد فکر کنم از از داخل قصر راه داشت به اون طرف
یک طرف حیاط استخر بود با تجهیزات طرف دیگه یه باغچه تغریبا بزرگ بود وسط حیاطم که راه ماشین بود
کل حیاطو تمیز کردم شب شده بود جز طرف استخر داشتم با طی میکشیدم که یه ماشین وارد حیاط شد بهت زده چشم غورباغه ای داشتم نگاه میکردم به ماشینه
عجب ماشینی بود ماشینه دقیقا جلویه قصر ایستا که در ماشین باز شد
یه بهونه درست کردم
ا.ت:ام. مدونید کارم تو غذا درست کردن خوب نیست اگه نمکش یا چیزیش بالا و پایین شه میدونین که کی خفتم میکنه*لبخند
یه خنده ریزی کرد
خانم لی:حق با توعه البته اگه اذیت نمیشی
ا.ت:نه اشکال نداره فقط چیزه وسایلای تمیز کاری کجاست ؟
خانم لی: اونجا (با دستش اشاره کرد)
ا.ت:عاها ممنون
رفتم به سمت انباری که خاله اشاره کرده بود سطل ابو با چند تا وسایل مورد نیاز برداشتم
رفتم داشتم از اشپز خونه خارج میشدم که خانم لی گفت: نمیخوایی لباستو عوش کنی؟ با این لباس حسابی عرق میکنی
ا.ت:یعنی عوض کنم؟
خانم لی:هرجور راحتی برای راحتی خودت کفتم یه لباس کوتاه تر بپوش رئیس چند دیقه پیش رفتن مثه اینکه عجله داشتن فکر نکنم به همین زودی بیان
ا.ت:جدا؟خب اینارو همینجا میزارم تا برم لباسمو عوض کنم اشکال نداره؟
خانم لی:نه عزیزم
وسایلا رو گذاشتم پایینو بدو بدو رفتم تو اتاق چمدونو باز کردم یه شلوارک لی دیدم با یه زیری سفید تنم کردم
بدو بدو رفتم تو اشپزخونه که خانم لی با تعجب نگام میکرد
ا.ت: زیاده روی کردم؟
خانم لی:نه ولی اندام خوبی داری *لبخند
ا.ت:ممنون لطف دارین
وسایلا رو برداشتم رفتم تو حیاط
ا.ت: اوفف چقد این حیاط بزرگه
ا.ت: چه استخر بزرگی یعنی خانم لی هر روز اینجارو تمیز میکنن؟
شروع کردم به تمیز کردن حیاط
تازه جز این حیاط یه باغ بزرگم بود که پشت قصرش میوفتاد فکر کنم از از داخل قصر راه داشت به اون طرف
یک طرف حیاط استخر بود با تجهیزات طرف دیگه یه باغچه تغریبا بزرگ بود وسط حیاطم که راه ماشین بود
کل حیاطو تمیز کردم شب شده بود جز طرف استخر داشتم با طی میکشیدم که یه ماشین وارد حیاط شد بهت زده چشم غورباغه ای داشتم نگاه میکردم به ماشینه
عجب ماشینی بود ماشینه دقیقا جلویه قصر ایستا که در ماشین باز شد
۴.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.