مروارید آبی

مروارید آبی²
Part ¹⁵
ویو لانا
تو حیاط بودم داشتم میرفتم داخل عمارت که صدای تاب توی گوشه حیاط نظرم و جلب کرد نگاهم و دادم بهش تاریک بود هیچی معلوم نبود به سمت تاب رفتم تا بفهمم کیه
با تمام وجودم که ترس داشتم قدم گذاشتم و به سمت تاب گوشه حیاط رفتم.. وقت رسیدم بهش تاب وایساد و سایه سیاه به من نگاه کرد قشنک حس میشد که متوجه حضور من شده
چشمام از ترس چهارتا شده بود که حرف زد
= چیشد؟ (آروم)
+لوگان تویی؟ (ترس)
=(خنده)
+ (دستش و گذاشت رو قلبش) خدا نکشتت لوگاننننن
=(خنده) ترسیدی هاااا
+واقعا برو بمیر لوگان
=ههههههههه
+چرا تو تاریکی نشستی؟
=داشتم فکر میکردم
+( پیش لوگان نشست و آروم با پاش تاب و هل میداد)
+به چی؟
=به اینکه قراره چیکار کنیم
+تصمیم با توعه اگه میخوای میمونیم اگه میخوایمم برمیگردیم فرانسه
=میخوام ببینمش بعدش بر میگردم فرانسه
+ برمیگردم؟
=مامان تو این زمینه هم تو باید تصمیم بگیری که برگردی بهش یا نه
(پاشد/ بلند شد)
من فردا میرم کار پیدا میکنم تا وقتی هستیم
+ساعت چند میری؟
=هفت باید اونجا باشم
+برو بخواب بیدارت میکنم
=باشه فقط هوا سرده لطفا زیاد بیرون نمون
+باشه پسرم برو شبت بخیر
=شب بخیر
ویو لانا
بعد از رفتن لوگان یکم رو تاب بودم چون هوا سرد بود بلند شدم و رفتم عمارت تاریک بود معلوم بود تمام ندیمه ها خواب بودن
به سمت پله ها رفتم و ازشون رفتم بالا به سمت اتاقم رفتم لباسام و عوض کردم مسواک زدم و چراغ خواب و روشن کردم دفترچه خاطرات و باز کردم و نوشتم
نهم فوریه 2033
امروز بعد از بیست سال برگشتم کره و جیمین و دیدم

دفترچه رو بستم و چراغ خوابم خاموش کردم آلارم گذاشتم و چشمام بستم سیاهی...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

مروارید آبی ²Part ¹⁶فلش بک فردا صبح*ویو لانابا صدای الارم از...

به شرط نرسید ولی گذاشتم بالای سی لایک نخوره متاسفانه

مروارید آبی²Part¹⁴#این تاب؟...کلا این پارک برات باید خیلی اش...

مروارید آبی²Part¹³#خب..(مکث) کوک بعد اینکه از کما درومد بخا...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_212(چند مین بعد)لـ.. بام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط