متعلق به او

متعلق به او:
#part7
کوک از در بیرون رفت و افتاد تو شهر تمام مدت کوک داشت از جلو آیینه دخترک رو نگاه میکرد و هواسشم به جلوش بود باید خودشو جدی نشون میداد اون الان یه بادیگارده وقتی به جای مورد نظرش رسید پیاده شد و در و واسه سئول باز کرد و پشت سرش راه افتاد
سئول برا خودش خرید میکرد که چشمش به یه عروسک فروشی بزرگ خورد ولی شلوغ بود
_خانوم بهتره جلونرید خطرناکه نیازه صبر کنید
+اما تا خلوت شه طول می‌کشه
_پس باید منم همراهتون بیام
کوک با سئول وارد مغازه شد با دستش آروم مردمو می‌برد عقب و چهار چشمی هواسش به سئول بود سئول سمت خرس رفت و برشداشت و رفت سمت صندوق دار
+ببخشید اینو برا من حساب کنید
..‌‌..حتما خانوم
بعد از خرید اون خرس کوک تمام وسایل سئول رو با خودش آورد و گذاشت صندوق عقب ماشین و درشو بست و درو واسه سئول باز کرد و سوارش شد
_حالا کجا میرید
+میخوام برم کلاب
_کودوم کلاب میرید؟
+کلاب اینچئون
کوک به سمت کلاب راه افتاد بعد از دو سه دقیقه رسید و پشت سر سئول وارد کلاب شد همه میزدن و میرقصیدن دخترایی که خودشونو به پسرا میمالیدن پسرایی که کلا تو هوا بودن
همون موقع سئول به طرف کوک برگشت و دستشو رو سینه سفتش گذاشت
+گوش کن اینجا هیچ حرکت فیزیکی انجام نمیدی اینجا یکی دعوا کنه بقیه هم دعوا میکنن
_شما نگران این چیزا نباشید من فقط وظیفمو انجام میدم
+من فقط بهت گفتم که بدونی
کوک تعظیم آرومی کرد و بالا سر میز سئول وایستاد سئول با یسری دختر حرف میزد به نظر می‌رسید رفیقاش باشن
سویول:این کیه با خودت آوردی ناقلا(در گوشش)
+اون بادیگاردمه
سویول:بیشتر به دوست پسر میخوره
سانا:راست میگه اصلا به بادیگاردا نمیخوره
+هیسس پشت سرمه ها
سانا:راستی کارایع دانشگاه رو انجام دادی
دیدگاه ها (۱)

متعلق به او:#part8همینطور که دخترا مشغول حرف زدن بودن یه دخت...

#نبض‌من P:23اما لبخندی زد و آروم نزدیک ته شد دستشو دور گردنش...

متعلق به او:#part6بعد از اینکه استراحت کرد و عرقشو با حوله پ...

متعلق به او #part5فردا صبح کوک لباس مرتبی پوشید عطر به خودش ...

black flower(p,257)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط