متعلق به او
متعلق به او
#part5
فردا صبح کوک لباس مرتبی پوشید عطر به خودش زد و از خونه بیرون شد یه تاکسی گرفت تاکسی جلو یه در عمارت بزرگ وایساد دهنش باز مونده بود پول تاکسی رو داد و زنگ در رو زد و یه بادیگارد دو برابر بزرگتر از خودش اومد
...اینجا چی میخوای؟
_سلام آقا من واسه آگهی که زده بودید اومدم
...از این طرف باید با ارباب حرف بزنید
کوک جلو در وایساد بادیگارد رفت تو و بعد چند دقیقه اومد
....برو تو
کوک وارد اتاق شد مردی کمی مسن با موهای جو گندمی پشت میز کارش نشسته بود
_سلام قربان
....تو برا استخدام اومدی؟
_بله قربان
....خودتو معرفی کن
_من جئون جونگ کوک هستم ۲۷ سالمه تو فعالیتها دفاعی موفقم
...جایی رفتی؟
_نه قربان من خودم یادگرفتم
....من میخوام دختر یکی یدونمو بدم دستت بادیگارد چوی ازت تست میگیره بعد تایین میکنم بمونی یا نمونی
_چشم قربان
....اون مرد که اون بیرونه ازت تست میگیره
_بله
کوک تعظیم کرد از اتاق بیرون رفت و پشت سر اون بادیگارد رفت اول باید میدید تا چه حد بکس بلده دستکش های سیاه بکش رو دستش کرد اون مرد حالت دفاعی به خودش گرفت
....شروع کن
کوک شروع کرد به ضربه زدن و هربار که اون مرد حالت دستشو تغییر میداد حرکتشو تند تر میکرد دست مرد به اون گنده گی درد گرفت
....حالا به این کیسه ضربه بزن با هر تکنیکی که بلدی
کوک به سمت کیسه برگشت و شروع کرد روش حرکت زد به قدری پر قدرت و حرفه ای بود که زنجیر نزدیک بود کنده شه
....واو این عالیه پسر
_ممنونم
تعظیمی کرد
یهو چند نفر و جمع کرد باید با اونا مبارزه میکرد اولی با چوب اومد سراغش چوب رو رو هوا گرفت و محکم کوبید به شکم طرف که افتاد عقب یه نفره همشونو داغون کرد
....احمقا من این همه بهتون آموزش ندادم؟الان میفهمم چرا ارباب بادیگارد جدید خواسته
_من چطور بودم
....هنوز یه مرحله مونده فعلا استراحت کن
_چشم
#part5
فردا صبح کوک لباس مرتبی پوشید عطر به خودش زد و از خونه بیرون شد یه تاکسی گرفت تاکسی جلو یه در عمارت بزرگ وایساد دهنش باز مونده بود پول تاکسی رو داد و زنگ در رو زد و یه بادیگارد دو برابر بزرگتر از خودش اومد
...اینجا چی میخوای؟
_سلام آقا من واسه آگهی که زده بودید اومدم
...از این طرف باید با ارباب حرف بزنید
کوک جلو در وایساد بادیگارد رفت تو و بعد چند دقیقه اومد
....برو تو
کوک وارد اتاق شد مردی کمی مسن با موهای جو گندمی پشت میز کارش نشسته بود
_سلام قربان
....تو برا استخدام اومدی؟
_بله قربان
....خودتو معرفی کن
_من جئون جونگ کوک هستم ۲۷ سالمه تو فعالیتها دفاعی موفقم
...جایی رفتی؟
_نه قربان من خودم یادگرفتم
....من میخوام دختر یکی یدونمو بدم دستت بادیگارد چوی ازت تست میگیره بعد تایین میکنم بمونی یا نمونی
_چشم قربان
....اون مرد که اون بیرونه ازت تست میگیره
_بله
کوک تعظیم کرد از اتاق بیرون رفت و پشت سر اون بادیگارد رفت اول باید میدید تا چه حد بکس بلده دستکش های سیاه بکش رو دستش کرد اون مرد حالت دفاعی به خودش گرفت
....شروع کن
کوک شروع کرد به ضربه زدن و هربار که اون مرد حالت دستشو تغییر میداد حرکتشو تند تر میکرد دست مرد به اون گنده گی درد گرفت
....حالا به این کیسه ضربه بزن با هر تکنیکی که بلدی
کوک به سمت کیسه برگشت و شروع کرد روش حرکت زد به قدری پر قدرت و حرفه ای بود که زنجیر نزدیک بود کنده شه
....واو این عالیه پسر
_ممنونم
تعظیمی کرد
یهو چند نفر و جمع کرد باید با اونا مبارزه میکرد اولی با چوب اومد سراغش چوب رو رو هوا گرفت و محکم کوبید به شکم طرف که افتاد عقب یه نفره همشونو داغون کرد
....احمقا من این همه بهتون آموزش ندادم؟الان میفهمم چرا ارباب بادیگارد جدید خواسته
_من چطور بودم
....هنوز یه مرحله مونده فعلا استراحت کن
_چشم
۱۵.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.