cold Mafia (P20)
cold Mafia (P20)
#جمهوری_اسلامی_ایران
قیافه تهیونگ و شوگا ظاهر شد.
تهیونگ : چیزی شده چرا قیافت رو هم رفته
کوک : هیچی*سرد*
شوگا : ا.ت کجاست
کوک : اون تو اتاق حق ندارید در براش باز کنید
تهیونگ : جونگکوک ببینم عقلت از دست دادی دخترو تو اتاق حبس کردی برو حقیقت هارو بهش بگو
کوک : لازم نیس بگم همه رو گفتم*از کنارشون رد میشه با صدای شوگا وایمیسه*
شوگا : هیونگ، عمارت کانگ ردیابی کردم
کوک : فردا صبح میریم اونجا همه ی بادیگارد هارو آماده میکنید باید از ا.ت حرف بکشم*رفت*
از زبان ا.ت :
حالم بد جوری خرابه یعنی ممکنه حق با جونگکوک باشه پدرم برا اینکه باند جونگکوک نابود کنه قمار کرده اما چرا چیزی نگفت چرا مادرم کشت اون گفته مادرت تصادف کرده از شدت عصبانیت اینه رو شکوندم یعنی آقای کانگ با پدرم دست به یکی کردن جونگکوک نابود کنن،
ا.ت : بابا متاسفم....هق...نمیتونم سر قولم بمونم(قولی داده که انتقام قاتل پدرش کوک بگیره)من جونگ کوک...هق...دوست دارم*گریه*
از زبان جونکوک :
میخواستم سر بزنم به ا.ت صدای شکستن میومد سریع رفتم میخواستم در باز کنم ولی صدایی شنیدم میگفت منو دوست داره وقتی اینو شنیدم برا اولین از زبون ا.ت شنیدم انگار دنیا برا من شده لبخندی زدم آروم در باز کردم دیدم به بیرون زل زده من رفتم از پشت بغلش کردم دستامو دور کمرش حلق کردم از گونش یه بوسه ای گذاشتم گفتم...
کوک : منم دوست دارم پرنسسم
ا.ت : جونکوک
کوک : هوم
ا.ت : تو راست میگی پدرم میخواست سر نابود کردن باند تو قمار کرد و اون واقعا مادرم کشته*گریه*
کوک : هیشش پیشی کوچولو پدرت یکی از قویترین مافیا کره بود من بعد از پدرم بودم وقتی فهمیدم میخواست باند مارو نابود کنه قمار کرد پدرت آدم ضعیفی بود اما باند قوی ای داشت شنیدم وقتی خانم پارک سانا مادرت متوجه شد پدرت مافیا بود به دست پدرت کشته شد
ا.ت : اما اون بهم گفت مدیر بیمارستان تا وقتی خانم سه اون (مادر یونا )همچین بهم گفت.
کوک : ا.ت اون یارو کانگ با پدرت قمار کرد
ا.ت : چی میگی تو اما اون کمکم کرد *جدی،تعجب*
کوک : کمکت کرد؟*پوزخند*
ادامه داره...
#جمهوری_اسلامی_ایران
قیافه تهیونگ و شوگا ظاهر شد.
تهیونگ : چیزی شده چرا قیافت رو هم رفته
کوک : هیچی*سرد*
شوگا : ا.ت کجاست
کوک : اون تو اتاق حق ندارید در براش باز کنید
تهیونگ : جونگکوک ببینم عقلت از دست دادی دخترو تو اتاق حبس کردی برو حقیقت هارو بهش بگو
کوک : لازم نیس بگم همه رو گفتم*از کنارشون رد میشه با صدای شوگا وایمیسه*
شوگا : هیونگ، عمارت کانگ ردیابی کردم
کوک : فردا صبح میریم اونجا همه ی بادیگارد هارو آماده میکنید باید از ا.ت حرف بکشم*رفت*
از زبان ا.ت :
حالم بد جوری خرابه یعنی ممکنه حق با جونگکوک باشه پدرم برا اینکه باند جونگکوک نابود کنه قمار کرده اما چرا چیزی نگفت چرا مادرم کشت اون گفته مادرت تصادف کرده از شدت عصبانیت اینه رو شکوندم یعنی آقای کانگ با پدرم دست به یکی کردن جونگکوک نابود کنن،
ا.ت : بابا متاسفم....هق...نمیتونم سر قولم بمونم(قولی داده که انتقام قاتل پدرش کوک بگیره)من جونگ کوک...هق...دوست دارم*گریه*
از زبان جونکوک :
میخواستم سر بزنم به ا.ت صدای شکستن میومد سریع رفتم میخواستم در باز کنم ولی صدایی شنیدم میگفت منو دوست داره وقتی اینو شنیدم برا اولین از زبون ا.ت شنیدم انگار دنیا برا من شده لبخندی زدم آروم در باز کردم دیدم به بیرون زل زده من رفتم از پشت بغلش کردم دستامو دور کمرش حلق کردم از گونش یه بوسه ای گذاشتم گفتم...
کوک : منم دوست دارم پرنسسم
ا.ت : جونکوک
کوک : هوم
ا.ت : تو راست میگی پدرم میخواست سر نابود کردن باند تو قمار کرد و اون واقعا مادرم کشته*گریه*
کوک : هیشش پیشی کوچولو پدرت یکی از قویترین مافیا کره بود من بعد از پدرم بودم وقتی فهمیدم میخواست باند مارو نابود کنه قمار کرد پدرت آدم ضعیفی بود اما باند قوی ای داشت شنیدم وقتی خانم پارک سانا مادرت متوجه شد پدرت مافیا بود به دست پدرت کشته شد
ا.ت : اما اون بهم گفت مدیر بیمارستان تا وقتی خانم سه اون (مادر یونا )همچین بهم گفت.
کوک : ا.ت اون یارو کانگ با پدرت قمار کرد
ا.ت : چی میگی تو اما اون کمکم کرد *جدی،تعجب*
کوک : کمکت کرد؟*پوزخند*
ادامه داره...
۹.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.